شریفزاده: احمدینژاد و مشایی مخالف تفکیک جنسیتی در دانشگاهها حضور گشت ارشاد در خیابانها، توهینآمیز خطابکردن هنرمندان هستند
آنقدر با شگفتی از مشایی یاد میکند که چارهای جز شگفتزده شدن برای ما هم نمیماند. «شگفتی» از این همه «شگفتی». از «جریان معروف به انحرافی» دفاع میکند. چنان که انگار به حلقه یاران مشایی راه داده شده تا در پست دفاع قرار گیرد!
«ارث» این روزهای مشایی به آدمهای هفتاد خانه آن طرفترش هم میرسد چه برسد به برادرش؛ برادر فکری. میگوید «جلب» مشایی شده؛ جلب افکارش. «جلد» را اما زیر بار نمیرود. جلب هم اما مراتبی دارد برای خودش. داستان او و مشایی داستان دل و دلدادگی است؛ داستان گریبان دراندگی. «بهمن شریفزاده» سومین کسی است که به «اتاق 01» آمده. مشایی را در قامت یک «عارف» میبیند. میگوید شگفتزده شده از درکش. از آموختههای عرفانیاش.
آنقدر با شگفتی از مشایی یاد میکند که چارهای جز شگفتزده شدن برای ما هم نمیماند. «شگفتی» از این همه «شگفتی». از «جریان معروف به انحرافی» دفاع میکند. چنان که انگار به حلقه یاران مشایی راه داده شده تا در پست دفاع قرار گیرد. از آن دفاعهایی که سخت بپذیرد کسی از او رد شود و به مشایی برسد. میخواهد هرچه اتهام به مشایی زده شده را یکتنه رد کند. اصرار دارد که برویم به وادی اومانیسم، پلورالیسم، سکولاریسم و ناسیونالیسم. چهار مبنایی که او میگوید براساس آنها مشایی را منحرف میخوانند. در کابینه یاران مشایی وزیر دفاع برازنده اوست. در دفاع از مشایی به رادیو رفته. مقاله نوشته. مجادله رودررو کرده و حتی شاگردانی هم تربیت کرده. چنان که در زمان حضورش در «اتاق 01» دو نفر از شاگردانش او را همراهی میکردند. نظارهگر حرفهایش بودند؛ معلوم بود که قند توی دلشان آب میشود وقتی صدای استادشان را میشنوند. در سرتاسر زمان شریفزاده در «اتاق 01»،«جناب مشایی»، «جناب مشایی» طنینانداز است.
شاید هم حق دارد؛ مشایی که او در تصور دارد و تبلیغ میکند انصافا کمتر از «جناب» خطاب نمیپذیرد. مشایی که کمی به چپش برویم به خط «افراط» میرسیم. به راستش هم که سرک بکشیم به وادی «تفریط» وارد میشویم. مشایی، ببخشید «جناب مشایی» برای او خال سیاه است. خود خود هدف. نقطه اعتدال.
.0 شما جزو جریان موسوم به انحرافی هستید؟
جریان انحرافی چیست؟
.1 همین جریانی است که از آن تمامعیار دفاع میکنید.
من دو گروه را جریان انحرافی میدانم. جریانی که سکولاریزاسیون اسلام را موجب شدند؛ یعنی برخی از کسانی که نام اصلاحطلب روی خودشان گذاشتند. برخی از کسانی که گفتند برای راه یافتن به جهان باید از برخی مقدسات خودمان صرفنظر کنیم و دوم آنهایی که گفتند باید اسلام را چماق کنیم و به سر دیگران بکوبیم.
.0 منظور من از جریان انحرافی نسبتی است که برخی، به تعدادی از نزدیکان رییسجمهوری میدهند؛ اصلاحطلبان و چماق بهدستان که ماجرایشان جداست. چرا به سوال مشخص من پاسخ مشخص نمیدهید.
اگر منظورتان اطرافیان رییسجمهوری است که باید بگویم این بهتان است که بر اینها زده شده، یعنی به دروغ به آنها انحرافی گفتند و میگویند.
.1 میگویند خود شما هم جزو این جریان معروف به انحرافی هستید؛ به خودِ خود شما میگویند منحرف.
من این فکر را قبول دارم.
.0 خب حالا که قبول دارید؛ منحرف خوانده شدن چه حسی دارد؟
حس بیخیالی؛ بلا کشیم و ملامت شنویم و خوش باشیم.
.1 یعنی بیخیالی طی میکنید و میکنند؟
بله.
.0 نسبت فکری شما و مشایی چیست.
ما برادران فکری همدیگر هستیم.
.1 میگویید منحرف خوانده شدن را بیخیالی طی میکنید ولی این بیخیالی ممکن است کار دستتان بدهد. مثل برخی از دوستانتان.
بیخیالی احساسی و عاطفی نه بیخیالی نسبت به وظیفه. ما وظیفهمان این است که این خط را تبیین کنیم. شما مغالطه کردید بدون اینکه خودتان دقت کرده باشید.
.0 با توجه به دفاع جانانهای که از رییس دفتر رییسجمهور میکنید؛ اسفندیار رحیممشایی را برای ما تعریف کنید؟
یک انسان آزاداندیش عمیق و با ضمیری روشن.
.1 مشایی عارف است؟
گفتند قلب پاک محل جوشش معرفت است و من این جوشش معرفت را در ایشان دیدم.
.0 عارف هستند یا نیستند.
خواننده خودش میفهمد محل جوشش معرفت یعنی چه. همین اندازه میگویم.
.1 چرا؟
چون کلمه عارف مشترک لفظی است.
.0 به معنای عامیانه بگویید که مشایی عارف هست یا خیر؟
من فقط میخواهم این را بگویم که قلب ایشان محل جوشش معارف است.
.1 و فکر میکنید مشایی کراماتی دارد؟
این صبوری، متانت و مهرورزیاش را کرامت میدانم.
.0 منظورم شایعههایی است که در بعد ماوراءالطبیعه به او نسبت میدهند؟
نه، اصلا ایشان اهل این معانی نیست. چه میگویند؟
.1 میگویند درویش و صوفی است.
درویش و صوفی نیست.
.0 میگویند مشایی میتواند وردی بخواند تا اتفاقیهای عجیبی بیفتد.
اینها را هم دشمنان ایشان درآوردند.
.1 به علوم غریبه اعتقاد دارد؟
فکر نمیکنم.
.0 شما در مقام دفاع خیلی سفت و سختی از مشایی هستید.
آنچه را من از آقای مشایی دریافتم از مبانی فکری، از عمق و دقتنظر ایشان است، نه از سنخ رمالی است. نه از سنخ سحر است. نه از سنخ جادو است نه از سنخ ارتباط با جن. اما جناب مشایی را به خاطر همین حرفها منحرف خواندند. آنچه که من از آقای مشایی شنیدم را در مقالههایم اثبات کردم و هیچکس هم نمیتواند آنها را رد کند.
.1 چرا فکر میکنید کسی نمیتواند دیدگاه شما نسبت به مشایی را رد کند؟
چون هیچکس حاضر به مناظره با من نبوده، نیست و نخواهد بود. هرکسی هست بیاید جلو. من درباره افکاری که از آقای مشایی و احمدینژاد مطرح کردم حاضرم به مصاحبه، مناظره و مجادله بپردازم. آنچه که من از آقای مشایی شنیدم عمق فلسفی دارد. نمیگویم ایشان فیلسوف است؛ یعنی نشسته در مکتب فلسفی درس خوانده، اما حرفهایش عمق فلسفی و معرفتی و عرفانی دارد.
.0 در چه سطحی است؟
بسیار خوب؛ آنقدر که منی را که سالها تدریس فلسفه کردم و مباحث عرفانی خواندم به تعجب واداشته است.
.1 چرا مشایی یک دفعه تا این حد سر زبانها افتاد.
چون اندیشه جناب مشایی اندیشه جهانی شدن است. از طرفی تفکر آقای احمدینژاد مجاری اقتصادی را خیلی تغییر داد. این یکی از علل اهمیت این تفکر است. شما بدانید حملهها به آقای مشایی الزاما حمله به آقای مشایی نیست.
.0 پس شما با احمدینژاد موافقید که گفت «اینها میخواهند من را بزنند اما مشایی را میزنند.»
بله، الان دارند مستقیم خود ایشان را میزنند.
.1 نگفتید چرا فکر میکنید مشایی یک دفعه مهم شد؟
آقای مشایی یکی از افراد متفکر در این تفکر است.
.0 اگر مشایی تا این حد عارف است، چرا وارد سیاست شده. عرفان و سیاست خیلی با هم سازگار نیستند.
اصلا تعجبانگیزی و حیرتانگیزی نگاه عرفانی آقای مشایی در همین است؛ من یافتم که ایشان معارف و مبانی معرفتی را عملیاتی و اجرایی میکند.
.1 یعنی چه که معرفت را عملیاتی میکند؛ متوجه نمیشوم؟
خودم هم نمیفهمم فقط گاهی اوقات مصادیقش را میبینم. یعنی میبینم آنچه را ایشان میگوید در کتابهای عرفانی خواندم و دیدم؛ در عرفان درسی. ولی ایشان در روند جهان این را ترسیم میکند. راهکار میدهد که چطور باید به نگاه یکپارچهای برسیم. در نگاه عرفانی است همگان فطرتا خداجو و خداپرست هستند ولو دنبال بدی بروند. گرایش همه به خوبیها و به خداست اما بینشها متفاوت میشود. وقتی انسانها را اینگونه نگاه کنیم که دارای گرایشهای یکسانی هستند آن وقت، نحوه بخورد با آدم فاسق مثل نحوه برخورد با کسی میشود که او را همگرایش با خودت میبینی و فقط میگویی یک خطایی کرده. حالا همین را آقای مشایی آورده در سطح جهانی به عنوان نحوه عرضه دین اسلام مطرح میکند.
.0 یک عملش را بگویید.
مثل همین مرکزی که تاسیس شده.
.1 چه مرکزی؟
مرکز مطالعات ملی جهانی شدن در نحوه عرضه دین که خیلی کاملتر از بحث گفتوگوی تمدنهاست.
.0 در ادامهاش است؟
این صحیحتر و کاملتر است.
.1 با این درک ویژهای که شما از مشایی سراغ دارید و با این کشفی که در وجود او کردید اگر مشایی سیاسی نمیشد، چه میشد؟
حرفهایش مدرسهای میشد. اما ایشان سیر کمالش در جامعه معنا پیدا میکند.
.0 برخی میگویند مشایی طیالعرض میکند؟
نه، این حرفها چیست.
.1 این سوال، سوالی است که وجود دارد.
شکلهای گوناگونی برای مقابله با آقای مشایی اندیشیده شده است. این فضایی که من تا حالا برای شما گفتم خیلی علمی و دقیق بود ولی آن فضای سخیف و سطحی عامیانه را هم در مخالفت با آقای مشایی مطرح میکنند؛ بحث رمالی، جنگیری و کرامات. حتی تا آنجایی که آقای احمدینژاد گفتند پیش من آمدند گفتند تو سحر شدی، گفتم خود من آمادهام. باطلش کنید.
.0 چه کسی بوده؟
آمدند به رییسجمهوری گفتند تو سحر شدی، آقای احمدینژاد گفت من آمادهام؛ سحر را باطل کنید. گفتند ما نمیتوانیم سحر را باطل کنیم چون سحر خیلی بزرگ است. گفتند فقط یک نفر میتواند باطل کند. ایشان واقعا خندهاش گرفته بود.
.1 چه کسی میتواند؟
یک نفر که آن هم گفته اگر من بخواهم این کار را بکنم سحر به خودم برمیگردد و خودم را میکشد. یعنی چیزهایی را که ما در فیلمها به عنوان سرگرمی میبینیم یک آقایی آمده به رییسجمهوری گفته. خود آقای احمدینژاد هم اسم نبرد. یکی از آقایان روحانی بوده؛ ولی چه کسی بوده را نمیدانم.
.0 آن کسی که میتواند، فداکاری بکند و این سحر را باطل کند؛ قربانی میشود.
حرفهای بیپایه و خندهدار زدند. برای بنده هم این حرف را زدند و گفتند این آقا؛ یعنی من، از خودشان بودم، اما 10 دقیقه با مشایی نشستم و اینگونه شدم.
.1 یعنی سحر شدید؟
بله، خواستند بگویند از نظر منطقی در 10 دقیقه نمیشود کسی را مجاب کرد و این نیروهای مشایی بوده که فکر من را عوض کرده.
.0 اگر مشایی اینطوری که شما میگویید عمق معرفتی و فلسفی دارد چرا مخالفانش میگویند خانوادهسالاری کرده و نام برخی اقوامش در پروندههای فساد مالی که اخیرا رسیدگی میشد مطرح است. یک آدمی با این کرامات چرا باید این کار را بکند؟
از آنها بپرسید.
.1 خانوادهسالاری کرده یا نه؟
نمیدانم! اما آدم اقرار را از زبان مخالف بشنود فضیلت است. یک آقای روحانی یک موقعی در تقبیح آقای مشایی اینطوری گفت، که این آقای مشایی یک مرتاض قوی است. نمازهای او سه ساعت طول میکشد، اغلب روزها را روزهدار است، وقتی در شهرداری بود یک چای شهرداری را نمیخورد. غذای خودش را از خانه میآورد و غذای دولت را نمیخورد. اما بعد گفت جناب مشایی بیدین است. گفتم کاش همه بیدینهای ما مثل او بودند ؛من نمیدانم پس دین یعنی چه؟
.0 نسبت شما با مشایی چیست که این همه از او دفاع میکنید؟
من مثل هر ایرانی دیگری خواننده مقالات، آرا و عقاید افراد گوناگون هستم. با برخی از آرا و عقاید و افکار جناب مشایی هم روبهرو شدم و مطالعه کردم.
.1 چطور با مشایی آشنا شدید؟
یکسال و نیم پیش در جمعی که استادان دانشگاه و حوزویان جهت بحث و نقد حضور داشتند در مجموعه نهاد ریاست جمهوری شرکت کردم که آقای مشایی هم بود. یک نشست علمی بود.
.0 رییس دفتر رییسجمهوری را چه به برگزاری نشست علمی.
نشست فرهنگی دولت بود؛ یک حلقه علمی بود.
.1 وآن حلقه علمی با چه هدفی ایجاد شده بود؟
گفتوگو.
.0 گفتوگو خودش وسیله است؛ هدف چه بود؟
شفاف شدن خیلی از مسایل.
.1 شما از قبل راجع به مشایی شنیده بودید؟
جسته و گریخته.
.0 نتیجه آن جلسه چه شد؟
در ارتباط با نحوه عرضه دین به جامعه بحث شد.
.1 و دیدگاه مشایی راجع به نحوه عرضه دین چه بود که مورد قبول واقع شد؟
من گزارش آن جلسه را به یاد نمیآورم.
.0 گزارش نمیخواهم، مایلم بدانم نقطه وصل شما و مشایی کجاست؟
یادم هست پس از جلسه به این برداشت رسیدم که آقای مشایی فرد دقیقی است.
.1 نقطهای که شما به مشایی وصل شدید کجا بود؟
وصل نشدم.
.0 چرا به کلمه «وصل» حساس هستید. منظورم دوست و همراه شدنتان است.
دوست هم به آن معنایی که شما میگویید نشدم.
.1 دوست نشدید و آن وقت تا این حد برای دفاع از مشایی سینهچاک میکنید.
یعنی باید دید بنده چه تناسبی بین افکار خودم و افکار آقای مشایی میبینم؟
.0 شما سخنگوی «جبهه توحید و عدالت» در انتخابات مجلس نهم بودید. جبههای که میگفتند نامزدهای طرفدار مشایی هستند.
آن بحث دیگری است و به کار علمی ارتباطی ندارد.
.1 میخواهم بگویم اشتراکاتتان زیاد است.
مشترکاتی که شما به دنبال آن هستید را با آقای مشایی دارم.
.0 و آنها چه هستند؟
بهتر است شما اینگونه بپرسید که چه مشابهتها و مشترکاتی بین افکار خودتان با افکار آقای مشایی دیدید که نسبت به افکار و آرای ایشان جلب شدید؟
.1 پس جلبی بوده؟
بههرحال بنده به افکار ایشان علاقه دارم، اگر علاقهمند نبودم که دفاع نمیکردم.
.0 جلد که نشدید؛ فقط جلب بوده؟
شما ما طلبهها را نمیشناسید.
.1 میشناسم.
اگر میشناختید این سوال را نمیکردید. چون طلبههای قدیمی یک حریت خاصی دارند که اگر تفکری را نپذیرند هیچ موقع جلب نمیشوند.
.0 منظورم این است که این جلب به مراتب جلد رسیده یا خیر؟
جلب در مرام طلبگی براساس باور طرف مقابل است. اگر کسی را باور نکنند هیچ وقت جلبش نمیشوند.
.1 شما مشایی را باور کردید؟
حالا بررسی میکنیم که بنده از آغاز چه چیزهایی را مشاهده کردم که نسبت به ایشان جلب شدم و گرایش پیدا کردم به دفاع و حمایت از افکار و اندیشههای ایشان. من در همان پنج، شش جلسهای که یک سال و نیم پیش با هم داشتیم احساس نوعی عمق و دقت در آقای مشایی کردم. وقتی که ایشان مطالبش را عرضه کرد پی بردم که دریافتهای عمیقی از دین دارد؛ اما نمیدانستم چرا. چون من نه با سوابق تحصیلی ایشان آشنا بودم، نه با سوابق دینی و نه با سوابق اجتماعیشان. اما وقتی مطالبشان را شنیدم، فهمیدم بسیار عمیق، دقیق و ظریف است. برخی از این ظرافتها را وقتی از آقای مشایی شنیدم متحیر شدم چون بعید میدانستم کسی به این ظرافتها توجه داشته باشد. من در فلسفه و عرفان کار جدی کردم و بیشتر ظرافتهای مطالب آقای مشایی را از سنخ ظرافتهای عرفانی دیدم. و بعد تعجب کردم که مگر ایشان مطالب عرفانی خوانده؟ و با خودم میپرسیدم آقای مشایی ممکن است این مطالب را کجا آموخته باشد که به این نکات ظریف و دقیق توجه دارد. مساله این نبود که صرفا یک صحبتی از دهان ایشان خارج شود و احیانا بشود این صحبت را بر یک مبنایی از عرفانی حمل کرد؛ مساله جدیتر از این بود.
.0 چه چیز مطالب مشایی عجیب بود. فقط میگویید: عجیب بود.
اینکه ایشان مطلبی را دقیق ترسیم میکرد. این نشان میداد که به دقت آن معنا را دریافته است. این موضوع در چند جلسه تکرار شد و برای من مسلم شد آنهایی که به آقای مشایی ایراد میگیرند در واقع مطالبشان را درک نمیکنند. در همان جلسهای که گفتم برگزار شد، هم برخی مطالب ایشان را درست فهم نمیکردند؛ البته مطلب، مطلب دشواری بود و نیاز به قدرت تسهیل فوقالعادهای داشت. اما با این حال من میدیدم که برخی مطالب را آنگونه که مدنظر ایشان است فهم نمیکنند؛ همین، برای من نتیجهای که عرض کردم را قطعی کرد.
.1 کدام نتیجه؟
اینکه اتهاماتی که به ایشان وارد میشود یک عامل مهمش عدم فهم مطالب آقای مشایی است. مطلب آقای مشایی خوب فهمیده نمیشود؛ بعدها یک عامل دیگر را هم در وارد کردن اتهام به ایشان پیدا کردم و آن دشمنی است. حتی اخیرا با چند نفر از بزرگان سیاسی کشور در ارتباط با مکتب ایرانی در رادیو «گفتوگو» بحث شد ولی این بحث منتشر نشد. آن افراد با اینکه آدمهای خوبی بودند و من از آنها اسمی نمیبرم...
.0 کسی خودش برای گفتوگو میآید یعنی مایل است که اسمش منتشر شود.
از افراد شاخص در امور سیاسی کشور هستند.
.1 کی؟
آقای ترقی و آقای دهقانی که مربوط به یکی از این احزاب بودند. آقای ترقی بخشی از صحبتهای آقای مشایی در مورد مکتب ایرانی را به عنوان دلیل انحراف مطرح کردند. بنده آقای ترقی را آدم بسیار خوب و منصفی یافتم؛ وقتی جملات دیگر را آوردم برداشت ایشان غیراز آن برداشتی شد که وقتی یک جمله به صورت جداگانه انتخاب و گزینش شده بود.
.0 وقتی جملههای کامل را آوردید آقای ترقی چه گفت؟
داوری غیر از داوری پیشین شد. میخواهم بگویم آنها که فقط یک قطعه از حرفهای آقای مشایی را منتشر کردند، مقصر هستند. اینها دیگر بحث خلاف برداشت و ضعف در برداشت یا ضعف در فهم نیست؛ ضعف در انتقال است.
.1 به گفته شما آنهایی که به مشایی انتقاد میکنند دو مشکل دارند. یکی ضعف در درک حرفهای مشایی است یکی هم دشمنی. خب چه کسانی با مشایی دشمن هستند؟ اصلا چرا باید با او دشمن باشند؟
این دیگر میرود به فاز سیاسی. بناست که ما بحث فرهنگی در ارتباط با انحراف داشته باشیم. وگرنه میرویم به فاز قدرت و اقتصاد.
.0 آنهایی که با مشایی دشمن هستند مشکل اقتصادی و سیاسی و... با او دارند.
قطعا.
.1 اقتصاد یعنی چه؛ مگر مشایی منافعشان را تهدید کرده؟
نه شخص آقای مشایی، کلا تفکر دولت در این دو دوره تفکرات اقتصادی خاصی است و بسیاری از مجاری آمد و شد ثروت را محدود کرده.
.0 این ادعا با این نمیخواند که بزرگترین اختلاس در همین دوره اتفاق افتاده.
میخواهید وارد اقتصاد شویم؟ این بزرگترین اختلاس را چه کسانی انجام دادند؟
.1 اینکه در کدام دوره اتفاق افتاده خیلی مهم است.
این مهم است؛ همیشه بدترینها در دوره بهترینها انجام میشود. وقتی اختلاس مطرح شد برخی از مسوولان کوشیدند انگشت اتهام را به سمت دولت بگیرند ولی بعد گفتند دولت نقشی نداشته. اگر به خاطر داشته باشید یکی از روزنامهها تصویر یک امضا را در صفحه اولش انداخت و گفت این امضا، امضای آقای مشایی است که پای برگه اختلاس وجود داشته؛ یعنی مثلا مدرک پیدا کرده بودند. اما قوهقضاییه تا به حال هیچ اتهامی را متوجه دولت آن هم نزدیکان ریاست محترم جمهوری نکرده.
.0 اما انگشت اتهامی که میگویید به سمت برخی دولتیها بوده هنوز هم هست.
وقتی مقامات بالا میگویند اگر چیزی ثابت شد هم لازم نیست گفته شود آن وقت چگونه کسی به خودش اجازه میدهد آنچه که هنوز به مرحله طرح اتهام در قوهقضاییه هم نرسیده را به کسی نسبت دهد؛ خود این جرم است.
.1 اصلا حرف مشایی چیست که برخی آن را نمیفهمند و برخی از روی دشمنی بد انتقال میدهند؟
تازه آمدید سر اصل مطلب.
.0 خب پس در گفتن اصل مطلب درنگ نکنید.
طبیعتا اگر بخواهیم وارد این مقوله شویم دیگر از مقوله مخالفتهایی نظیر تقصیر در انتقال فاصله میگیریم و میرویم سراغ قصور در فهم. و بعد هم اتهاماتی که از قصور در فهم و برداشت غلط سرچشمه گرفته و جریان آقای مشایی را متهم کرده به انحراف.
.1 اول بگویید حرف حساب آقای مشایی چیست.
من سعی میکنم در سه سطح حرف آقای مشایی را بیان کنم. اول سطح مبانی فکری و اندیشه، دوم سطح عرضه دین، فکر و فرهنگ و سوم بحث عکسالعمل در برابر مخالفتها. انحراف همیشه به علت افراط و تفریط است. در مقابل اعتدال در مسیر صحیح و درست است. ما باید ببینیم آقای مشایی چه میگوید و دو تفکر دیگری که احیانا در عرض این تفکر وجود دارد چه نوع تفکراتی هستند. آن موقع میتوانیم تشخیص دهیم کدام افراط است، کدام تفریط و کدام اعتدال. جناب مشایی را به چند انحراف متهم کردند. اول ایشان را «اومانیست» نامیدند. بعد «پلورالیست». بعد گفتند تفکر «ناسیونالیستی» دارد. یعنی ملیگراست و چهارم اتهام داشتن تفکر «سکولاریستی» را مطرح کردند. براساس این چهار پایه جناب مشایی را متهم به انحراف در مبنا میکنند. اتهامی که ما باور نداریم. ما اومانیسم را یک تفکر نادرست میدانیم و سکولاریسم، پلورالیسم و ناسیونالیسم را باور نداریم. حالا چرا او را متهم به ناسیونالیست بودن کردند، به خاطر بحث مکتب ایرانی. چرا او را متهم به تفکر اومانیستی کردند که امروز این اتهام توسعهیافته و چترش بر بالای سر رییسجمهوری هم باز شده؛ به دلیل بحث کرامت انسانی و نگاه خاص و ویژه به انسان که از نظر او میتواند مظهر همه اسماء الهی باشد. بعد گفتند مخالفت با بحث هدایت و روحانیت دلیل تفکر سکولاریستی ایشان است و به خاطر اینکه ایشان در یکی از سخنرانیهایش گفتند دیگر امروز جایی برای اسلامگرایی نیست و اسلام را نمیتوانید اینطور عرضه کنید و ما باید برویم به سمت جهانی شدن جناب مشایی را به پلورالیسم متهم کردند. ما باید روی این بحث کنیم که آنانی که چنین اتهامی را وارد آوردند چه میگویند و جناب مشایی در این چهار مورد چه گفته.
.0 و شما میخواهید هر چهار اتهام را رد کنید؟
بله. آنچه که جناب مشایی و آقای احمدینژاد در مورد انسان بیان کردند منطبق است با مبانی عرفانی و فلسفی ما؛ آنچه عرفا میگویند همین است. من هم در مقالههایم در دفاع از این تفکر مدارکم را نشان دادم؛ از کلمات ابنعربی گرفته تا کلمات امام خمینی. همه به انسان اینگونه نگاه کردند که جناب مشایی نگاه میکند.
.1 پس این منتقدان پرشمار مشایی چه میگویند؟
کار به جایی رسیده که برخی مقاله مینویسند و تفکر عرفانی و فلسفی را در کنار اومانیسم میآورند و هر سه را باطل معرفی میکنند. افرادی مانند آقای مهدی نصیری؛ معنی این چیست؟ مهمتر کاری است که سایتها با مطالب این افراد میکنند؛ انتشار وسیع حرفهای منتقدان جناب مشایی، این یک خط است. سوال این است که سایتهایی که خود را سایتهای انقلابی و اصولگرا معرفی میکنند، سنگ انقلاب را به سینه میزنند و خود را مدافع امام و افکار امام میدانند چرا این افکار را منتشر میکنند.
.0 چرا منتشر نکنند؛ مگر حمایت از مشایی و احمدینژاد ملاک درستی یا نادرستی به قول شما «زدن سنگ انقلاب به سینه» است.
آنچه جناب مشایی و احمدینژاد میگویند همان مبانی عرفانی ما است. شاید این ادعا را تازه بشنوید؛ اینها معجزات امام رضوانالله در این قشر سنی است. مثل مشایی و احمدینژاد تک نبودند؛ حاج همتها و آوینیها اگر افکارشان امروز مطرح میشد به انحراف متهم میشدند؛ اینها معجزات امام است. کاری که امام کرد این بود که اسلام واقعی که ممزوجی از عقل و دل و رفتار بود را معرفی کرد.
.1 یعنی میگویید آنهایی که به تفکر مشایی ایراد میگیرند به نوعی تفکر بنیانگذار جمهوری اسلامی را رد میکنند؛ میخواهید این نتیجه را بگیرید؟
همینها افکار امام است. من ادعا میکنم که مطالب آقای مشایی درباره اسلام مبانی عرفانی دارد و مبانی عرفانی را امام به نسل آقای مشایی و احمدینژاد تعلیم داد.
.0 پس چرا بسیاری از همنسلان مشایی و احمدینژاد امروز مدعی هستند و به این تفکر ایراد میگیرند.
بیشتر خوبان که رفتند.
.1 یعنی اینهایی که ایراد میگیرند جزو خوبان نیستند؟
آنهایی هم که موافق هستند سکوت کردند. کدامیک از مخالفان جناب مشایی با عرفان آشنایی دارند؟ کدامشان فلسفه میدانند؟
.0 و شما مخالفان تفکر عرفانی مشایی را متهم میکنید به عدم درک.
عدم درک انسانشناسیای که آقای احمدینژاد و جناب مشایی مطرح میکنند.
.1 به بیسوادی متهمشان میکنید.
بله، بیسوادی به عرفان.
.0 اتهام بزرگی است.
بله! اما اصلا آنان میگویند ما عرفان را باور نداریم.
.1 خیلی از کسانی که متهم به بیسوادی میکنید از برجستههای حوزه هستند؟
در انسانشناسی؟ من در این مقوله صحبت میکنم. چه کسی در انسانشناسی به مطالب آقای احمدینژاد و جناب مشایی ایراد گرفته و گفته من عرفان خواندم.
.0 حتی اگر آیتالله...
هرکسی باشد، فرقی نمیکند. نمیشود منتقدان بگویند این عرفان است و عرفان را باور دارند ولی حرف آقای احمدینژاد را باور ندارند.
.1 این چه تفکراتی است که مشایی بر آن واقف، حاذق و برجسته است ولی خیلی از علمای دینی با آن موافق نیستند.
خب نباشند، این سیری است که همیشه بوده. چه فرهادها مرده در کوهها /چه حلاجها رفته بر دارها. شما فکر میکنید امام را آنگونه که بود همه باور دارند؟
.0 اگر آنهایی که تفکر مشایی را رد میکنند، تفکر بنیانگذار جمهوری اسلامی را رد میکنند پس به چه چیزی از این نظام معتقد هستند؟
تا سال گذشته هیچکس نمیآمد عرفان و فلسفه را زیر سوال ببرد. فقط میگفتند حرفهای آقای مشایی اومانیستی است.
.1 عارفان معروف در عصر اخیر چه کسانی هستند؟ (در عصر اخیر)
امام، مرحوم شاهآبادی، علامه طباطبایی، سیدعلی قاضی، ملاحسینقلی همدانی.
.0 یعنی شما میگویید کسانی که الان تفکر مشایی و احمدینژاد را زیر سوال میبرند، در طولش تفکر اینها را زیر سوال میبرند؟
بله، آنان به صراحت میگویند اسلام چیزی به نام عرفان ندارد. من میخواهم پیچ ماجرا را به شما نشان دهم؛ تا سال گذشته میگفتند این تفکر نسبت به انسان اومانیستی است حالا از پسپرده یک چیزهایی معلوم شده. چرایش را نمیدانم، شاید ما دفاع کردیم و گفتیم تفکرات عرفانی است که حالا خود عرفان را نشان گرفتند.
.1 خود مشایی چه میگوید، تعریف مشایی از عرفان چیست؟
راجع به انسان گفتم.
.0 تعریف مشایی از عرفان را بگویید.
وارد این فضا نشوید؛ من دارم راجع به انسان بحث میکنم. کلمه عرفان خیلی چیزها را شامل میشود. من گفتم چهار مبنا باعث شده آقای مشایی را منحرف اعلام کنند. اولی تعریف از انسان است؛ حالا تعریف آقای مشایی از انسان چیست؟ تعریف آقای مشایی از انسان همان تعریفی است که عرفا از انسان دارند. میگویند انسان موجودی است که پتانسیل بروز و ظهور تمام اسما الهی را دارد؛ یعنی تمام کمالهای الهی میتواند در آینه وجودی انسان منعکس شود.. اینها را آقای رییسجمهوری در جایی گفتند، فورا بعضی از آقایانی که خود را فیلسوف هم میدانند، ولی عرفان نمیدانند به رییسجمهوری ایراد گرفتند که درست است انسان بزرگ است ولی نه در خالقیت؛ معلوم شد که عرفان نمیدانند.
.1 آنهایی که به مشایی در زمینه صوفیگری ایراد میگیرند میگویند او رمال است.
اینها بحثهای سطحی و پیشپا افتاده است. بگذارید اول این مبانی را مطرح کنیم.
.0 این خیلی مهم است.
این تفکرها اصلا ربطی به رمالی ندارد.
.1 شما دارید از مشایی رفع اتهام میکنید.
من دارم میگویم ایشان انسان را چگونه میبیند؟ جناب مشایی انسان را دارای پتانسیلی میبیند که میتواند خدا را با همه کمالاتش نشان دهد. متاسفانه خیلیها فکر میکنند این یعنی اومانیست. حالا اومانیست چیست؟ وقتی در غرب تفکر اومانیسم برای دفاع از انسان به وجود آمد گفتند انسان در قرون وسطا تحقیر شده، قدر و منزلتش پایین آورده شده، بعد به این نتیجه رسیدند که ما باید انسان را تعظیم کنیم. مسیر اومانیسم رفت به سمتی که دین، انسان را تحقیر کرده. گفتند انسان باید به قدری بزرگ شود که خدا را کنار بگذارد، انسان میتواند خدا شود. یعنی میتواند جای خدا را از خدا بگیرد و خودش به جای او بنشیند. اما در اسلام این جانشینی با آن به جای خدا نشستن فرق دارد. اما بعضیها نتوانستند اشتراک لفظی را تشکیل دهند و گفتند در غرب هم گفته شده که خدا را باید کنار زد و به جای خدا نشست. در حالی که این جانشینی خدا، خلافت الهی است اما معنیاش کنار زدن خدا نیست. یعنی با خدا معنی میشود.
.0 میخواهید بگویید مشایی حرف عرفا را میزند؟
بله! در این نگاه باور جناب مشایی عرفانی است. من عرض کردم همیشه در یک عرصه سه طرز فکر وجود دارد. افراط، تفریط و اعتدال.
.1 مشایی نگاهاش به انسان کدام است؟
نگاه معتدل. معتقدم برخی از آنها که خود را اصولگرا میدانند و با این نگاه آقای مشایی به انسان مخالفت میکنند نگاهشان متحجرانه، تفریطی و قرون وسطایی است. برخی دیگر که زیاد مخالفت نمیکنند ولی موافق این نگاه هم نیستند و احیانا ممکن است آقای مشایی را جزو اصولگرایان بدانند نگاه غربی دارند. در ارتباط با «مکتب ایرانی» و نگاه به ایران هم ما یک نگاه تفریطی، یک نگاه افراطی و یک نگاه اعتدالی و صحیح داریم. نگاه تفریطی به ایران این است که حتی برخی میگویند زبان رسمی کشور ما باید زبان قرآن باشد. برخی نگاهشان تا این اندازه نسبت به ایران منفی است که میگویند اصلا لزومی ندارد که نام ایران برده شود. بعضیها هم افراطی هستند که برای ایران فینفسه ارزش ذاتی قایل هستند. اما میبینم برای آقایان مشایی و احمدینژاد ایران قابل ستایش است چون بهترین برداشت و قرائت را از دین خدا داشته. بهترین قرائت از حقایق دینی نزد ایرانیان بوده؛ مکتب ایران یعنی بهترین تلقی از اسلام، متاسفانه کسانی که آقای مشایی را متهم به انحراف کردند به غلط برداشتشان این بود که ایشان مکتب ایران را در کنار مکتب اسلام گذاشته و خطای اینها بود که اسلام را در حد یک مکتب پایین آوردند. ایشان میگوید اسلام دینی است که برداشتهای گوناگونی از آن وجود دارد.
.0 و اینجا هم به نظر شما خط اعتدال آن دیدگاهی است که مشایی میگوید؟
آقای مشایی میگوید شما مردم ایران را باید تحسین کنید و بگویید آفرین چون بهترین برداشت را از اسلام دارند. چرا این اعتدالی است، چون نه به ایران ارزش ذاتی میدهد نه بر سر ایران میزند.
.1 برخی میگویند تاکید احمدینژاد بر ایران و ایرانی، بازی با کارت ملیگراییست؟
نیست.
.0 برخی میگویند آقای احمدینژاد برای اینکه عقبه اجتماعی پیدا کند چون میداند ایرانیها به ملیتشان حساسیت دارند، مثلا در حوادث سال 88 بحث ملیگرایی را مطرح میکند.
میگویند «ثبتالعرش ثمالنقش.» یعنی اول شما ثابت کنید این تفکر ملیگرایی است بعد بگویید برای چه از آن استفاده میکند.
.1 مشایی ملیگراست؟
خیر.
.0 احمدینژاد ملیگراست؟
به آن معنای ناسیونالیستی خیر. مشایی میهنپرست نیست ولی میهنستا است.
.1 اگر یادتان باشد پارسال قرار بود جشن نوروز در تختجمشید برگزار شود، اما مخالفتها به حدی بالا گرفت که دعوت از سران کشورهای همسایه را لغو کردند.
کشور طبق مصالح باید اداره شود. اما مخالفتها آنقدر زیاد بود که لغو شد.
.0 منتقدان میگفتند این بازتولید جشنهای 2500 ساله است.
خیر، چون آن جشن، با نگاه خاصی بود و به ایران در مقابل اسلام ارزش ذاتی میداد. برخیها به تمسخر گرفتند آقای احمدینژاد چفیه گردن مجسمه کوروش انداخت، ولی این معنا داشت؛ معنایش این بود که ما کوروش را به عنوان یک جوان شجاع دیندار قبول داریم. چون کوروش دین خدا را نجات داد و کارش قابل ستایش است.
.1 یعنی میخواهید بپذیریم اگر احمدینژاد چفیه، گردن پادشاه هخامنشی میاندازد علتش تمجید از کار آن موقعش است و ربطی به سوار شدن بر موج ملیگرایی نیست.
نه! ربطی به سوار شدن بر موج ملیگرایی ندارد. مثلا حتی رهبر معظم انقلاب گفتند که من سهراب را مثل یک بسیجی میبینم.
.0 مبنای بعدی متهم کردن مشایی، به قرائتهای مختلف از دین برمیگردد؟
اصلا فضای سخن آقای مشایی این نیست. تمام گفتار جناب آقای مشایی که او را متهم به پلورالیسم کردند در نحوه عرضه دین قابل تعریف است. من میپرسم دین چگونه عرضه میشود؟ ما در ارتباط با چگونگی عرضه دین مباحث گوناگونی را باید طرح کنیم. دینداری سه بعد است. بعدی که مربوط به رفتار است و تعبیرش میکنند به فقه. بعدی که مربوط به عقل است و تعبیر میشود به کلام، فلسفه و مباحث عقلی و بعدی که مربوط به دل است که تعبیرش میکنند به اخلاق و عرفان؛ این، معنویات دین است. انسان هم سه بعد دارد؛ جسم، عقل و دل. آنچه که بیشتر از همه در جهان اسلام سیطره داشته، بعد فقهی دین بوده، یعنی بایدها و نبایدها، حرامها و حلالها. وقتی تعلیم و تربیت شما فقهی باشد چطور دین را منتقل میکنید؟ تکلیف میکنید. یعنی میگویید مردم اینطور باشید یا اینطور نباشید، اینطور بپوشید، اینطور نپوشید؛ آقای مشایی با عرضه دین صرفا به این روش مخالف است.
.1 مشایی با «باید» و «نباید» مخالف است؟
الزام صرف، دین را خراب میکند؛ موجب پیدایش عکسالعملهای منفی در مخاطبان میشود. مثلا حجاب را در این 33 سال چطور عرضه کردیم؟ با باید و نباید؛ مدام گفتیم باید پوشش شما اینگونه باشد یا نباید پوشش شما اینگونه باشد. البته این نحو عرضهای است که در همه کشورهای اسلامی وجود دارد. چون آن چیزی که آموخته شده فقط فقه بوده. اما عقل یا همان بعد دوم چیزی به نام باید و نباید درک نمیکند؛ عقل راه خودش را دارد؛ روشنگری، تبیین، قانعشدن، باورکردن. لذا فیلسوفان هم کارشان این است. شما در کتابهای فلسفه اصلا باید و نباید نمیبینید، اما کتاب فقه را که باز میکنید از ابتدا باید، نباید میبینید و حلال است و حرام است. بنابراین عرضه دین با زبان صرفاً الزام از نگاه آقای مشایی کار دقیقی نیست.
.0 اما باید و نباید برای همین حجاب که مثال زدید دیدگاه رسمی است.
منظورتان از رسمی چیست؟
.1 منظورم نظام است، نظام یک کلیت است، این نظر دستکم در ایران 33 سال است که اعمال میشود.
و 33 سال است که نگاه مردم به حجاب چگونه است؟
.0 پس شما میگویید حجاب نباید اجباری باشد؟
من این را نگفتم. فقط بحث حجاب نیست؛ در همه مقولات دینی اگر بخواهد الزام باشد فرار و گریز از دین ایجاد میشود. آقای مشایی و احمدینژاد یگویند دین باید جهانی شود. میگویند اسلامگرایی دیگر قابل عرضه نیست. اسلامگرایی؛ یعنی کار طالبان چون آنها اسلامگرا معرفی شدند. کار طالبان در جهان قابل عرضه نیست، این رویکرد موجب انزوای اسلام میشود.
.1 تفکر مشایی مخالف اسلامگرایی است؟
مخالف این نوع اسلامگرایی.
.0 این نوع اسلامگرایی یا مخالف اسلامگرایی؟
این نوع عرضه اسلام. آقای مشایی سخت با این نحوه عرضه مخالف است و میگوید اسلام طور دیگری باید عرضه شود؛ با زبان دل باید عرضه شود. پیامبر اول قلب مردم را فتح کرد، عقلشان را به باور رساند آن موقع دیگر از خدا خواسته میگفتند چکار کنیم؛ آقای مشایی و رییسجمهوری هم همین را میگویند که باید با دل آغاز کرد. میگویند برو سراغ مقولات فطری که دلپسند است؛ از عشق بگو، از امنیت، از صلح. بگو خدا همه شما را دوست دارد.
.1 پس تکلیف آنچه به عنوان مسلمات شناخته میشود، چیست؟
این مسلمات است که فراموش شده. بحث از عدالت کی در سازمان ملل مطرح شد؟ خبری از آن نبود. احمدینژاد عدالت را مطرح کرد و ببین چقدر دلربایی میکند. جنبش والاستریت با شعار عدالت راه میافتد.
.0 یعنی جنبش «والاستریت» برگرفته از تفکر آقای احمدینژاد است.
نه! اما کلمه اصلیشان عدالت است. میخواهم بگویم شعار فطری بین مردم جا باز میکند. شما اول باید از مقولات فطری و دلپسند در جهان بگویید بعد سعی کنید با گفتوگوی عقلانی و منطقی مقولات فقهی را بر مقولات فطری تبیین کنید.
.1 اما الان اولش نیست که؛ 1400 سال از ظهور اسلام گذشته.
کجا 1400 سال اسلام بوده؟ مگر عباسیها اسلام را بیان کردند؟ اسمشان مسلمان بود. دقت کنید مثلا امام، اول دل جوانها را فتح کرد، عقلشان را قانع کرد، بعد آنان اشک میریختند و میگفتند بگو برویم جلوی گلوله. یک اندیشمند آمریکایی کتابی نوشته که «سپاه» چاپش کرده؛ با عنوان «قدرت نرم». آن نویسنده میگوید قدرت نرم؛ یعنی قدرت عقل و دل و تاکید میکند که من این را از آیتالله خمینی آموختم. بعد سفارش میکند انقلابهای رنگین سرمنشأشان همین تفکر باشد؛ میگوید دیگر به دنیا لشکرکشی نکنید. حالا ما خودمان نمیخواهیم این کار را بکنیم.
.0 خب با این نحو عرضه مورد نظر مشایی است تکلیف فقه چه میشود؟
عرض میکنم که فقه کجا باید مطرح شود.
.1 شما با حاکمیت اسلام موافق هستید یا نه؟
متوجه سوالتان شدم؛ جواب این نیست که فقه را ببوسیم و کنار بگذاریم؛ جواب این است که ما وظیفهمان را انجام نمیدهیم. مثلا نسبت به همین حجاب 33 سال است چه کار هنری کردیم؟ چه اتاق فکری برپا کردیم؟ ما باید جامعه را اشباع کنیم از ادله عقلپسند در سطوح مختلف؛ اینها را که بیانکنیم اصلا نیاز به ضرب و زور نخواهیم داشت.
.0 حالا اگر تلاش شد دلها فتح شود اما یک عدهای دلشان فتح نشد، تلاش شد بحث عقلی مطرح شود اما یک عده قانع نشدند، آن وقت براساس تفکری که شما از آن دفاع میکنید آنان باید حجاب داشته باشند یا خیر؟
چرا به جای اینکه پرسش کنید که چرا کار عقلی و قلبی نشده این پرسش را مطرح میکنید؟ آن انسانی که قانع نمیشود و احساساتش تحریک نمیشود کسی نیست جز انسانی که لجباز است. شما لجباز را دشمن میبینید یا کسی که میخواهد دهنکجی کند؟ واقعا چند نفر از مردم اینطور هستند؟ شما آنها را مردم میدانید؟
.1 بله. ما همه انسان هستیم.
من که نمیگویم انسان نیستند.
.0 باید با آنان چکار کرد؟
چه رفتاری باید با انسانهایی که با عموم انسانها مقابله میکنند کرد؟
.1 برای من یک ایراد عقلی است. میگویم اگر یک عده قانع نشدند و دلشان انباشته نشد براساس تفکر مشایی با آنان چکار میکنید؟
نباید با موازین عمومی مخالفت کنند، با خواستههای عمومی مردم.
.0 اگر مخالفت کردند؟
مردم با آنها مقابله میکنند.
.1 وظیفه حاکمیت چه میشود؟
من معتقدم به آن جاها نمیکشد.
.0 یعنی باید اجبارا حجاب داشته باشند یا خیر؟
شما این روشی که گفتم را تجربه کنید، خواهید دید فرضتان واقعیتی پیدا نمیکند.
.1 دستکم فرض محال که محال نیست؛ براساس فرض محال، یک عده نه دلشان انباشته شد نه عقلشان راضی، آنان باید چکار کنند؟
یعنی با فرض اینکه جامعه مملو شد از دلایل عقلی و هنری و احساسبرانگیز ولی باز بعضیها نخواستند که چنین بکنند؟
.0 بله؟
بستگی دارد به مقولهاش.
.1 در مقوله همین حجابی که خودتان مثال زدید که مشایی با این نوع عرضه فعلیاش مخالف است و... .
اگر کارشان لطمه بزند به عفت عمومی، باید الزامی هم در کار باشد.
.0 و فقه اینجا رخنمایی میکند؟
بله، اما در اینجا دیگر الزام آن گریز و عکسالعمل منفی را به دنبال ندارد.
.1 حالا دلایل عقلی آمد، یک عده آدم هم بودند که لجباز نبودند ولی واقعا نه عقلشان قانع شد و نه دلشان.
پس هنوز کار کافی صورت نگرفته.
.0 تا کار کافی صورت میگیرد باید حجاب داشته باشند یا خیر؟
بله.
.1 پس سایه فقه بر سر این دو مقوله دل و عقل هست؟
خیر، سایه آنها بر سر فقه افتاده.
.0 کسی تلاشش را کرد، نه دل من مملو شد و نه عقل من راضی. من به جای اینکه بروم به راه قبول (چون دو راهی است) میروم به راه نپذیرفتن.
یک مقولاتی هست که به جامعه لطمه میزند، یک مقولاتی هم هست که به جامعه لطمهای نمیزند. مثلا فرض کنید دزدی و سرقت لطمهای به جامعه است.
.1 حجاب؟
بیعفتی هم ممکن است لطمهای به جامعه باشد. منظورم از عفت همان حجاب است. ممکن است این موجب تحریک دیگران شود.
.0 چه کسی باعث تحریک شدن را تشخیص میشود؟
هرجایی که لازم است.
.1 فقه تشخیص میدهد؟
بله.
.0 من میگویم تا من از نقطه یک؛ یعنی نقطهای که الان هستم به نقطه مقصود؛ یعنی جایی که قرار است قانع شوم، برای اینکه از لحاظ دلی و عقلی و نه فقهی حجاب داشته باشم برسم چه اتفاقی برایم میافتد؟
مگر شما فرضتان این نیست که جامعه مملو است، از دلایل عقلی اشباع شده.
.1 یواشیواش در حال اشباع شدن است؛ مثلا دو سال زمان میبرد.
شما میخواهید بگویید مکانیزم جمع اینها با هم چگونه باشد؟
.0 بله.
باید روی این فکر شود. این حرف خوبی است که شما میزنید.
.1 یعنی فعلا برایش دلیل متقنی ندارید؟
اصلا کسی روی اصل این ماجرا فکر کرده؟
.0 این سوالی است که باید شما پاسخ بدهید و نه من. خب از این مثال بگذریم.
میخواهم بگویم وقتی آقای مشایی میگوید جایی برای اسلامگرایی نمانده؛ یعنی جایی برای طالبانیسم نمانده. اما مخالفانش اسم این را گذاشتند پلورالیسم.
.1 مشایی به تکثرگرایی و برداشتهای مختلف از دین اعتقاد دارد یا نه؟
آقای مشایی همان حرفی را میزند که آقای احمدینژاد زد؛ گفت یک دین بیشتر وجود ندارد. دین فطری انسان که آن دین را خدا اسلام نامیده، اسمش را هر چیزی میخواهید بگذارید. آقای مشایی می گوید من به پاپ گفتم که مسیحیت هم نباید اینطور اشاعه داده شود. اما اینها اصلا پلورالیسم نیست. مسیحیت حق است، یهود هم حق است. اصلا بحث تکثر نیست. جناب مشایی میگوید حقیقت که یکی بیشتر نیست. آقای مشایی میگوید حالا شما میگویید مسلمان هستم و میخواهید اسلام را اشاعه دهید پس برو دنبال اسلام واقعی که همان فطرت است و آن را بیان کن. خودشان به اسلام گرایش پیدا میکنند. خود ایشان در یک جلسهای بدون نام بردن از اسلام همه این حرفها را زده.
.0 در چه جلسهای؟
جلسه ای با حضور پیروان ادیان گوناگون .
.1 بیرون از ایران؟
بله، مطلبی را گفته و همه تصدیق کردند و گفتند همه ما همین حرفها را داریم. گفته خب! همینها که من گفتم اسلام است. اما اگر بروید بگویید فقط اسلام و نه یهود و نه مسیحیت که کار تمام است؛ اسلام را منزوی کردید.
.0 من میگویم این تفکر احمدینژاد در بین اکثریت افرادی که کارشان دین است و از نزدیکان به جناح حاکم هستند مقبولیت ندارد؟
بله، اما کدام اعتدال و کدام تفریط است. اکثریت میگویند یا مسلمان شو یا با تو حرف نمیزنم؛ یعنی نوع عرضه دین ما در جامعه نوعی است که گسست به وجود میآورد نه پیوست. مثلا با حضور گشت ارشاد؛ آن هم در حالی که به جد مخالف حضور این گشتهای ارشاد در جامعه هستیم.
.1 یادتان هست در زمان انتخابات ریاستجمهوری یکی از شعارهای حامیان نامزدهای رقیب او این بود که دولت او را «دولت گشت ارشاد» مینامیدند.
بارها آقای احمدینژاد گفت اینها دست من نیست.
.0 بالاخره ایشان نفر دوم مملکت هستند.
این یکی از مظلومیتهای ایشان است.
.1 چه کسی پاسدار قانون اساسی است؟
این دیگر خیلی حرف است، آن هم در مورد آقایی که نمیتواند برای حامیانش برای کاندیداتوری مجلس تایید صلاحیت بگیرد؛ اگر این آقا حافظ قانون اساسی است چرا نتوانست تایید صلاحیت یک حامی خودش را برای انتخابات مجلس نهم بگیرد.
.0 یک حامی؟
حامیان سرشناس را. بنده میگویم اینگونه نیست که شما تصور کنید چون آقای احمدینژاد رییسجمهور است میتواند جلوی گشت ارشاد را بگیرد. او مخالفت خودش را علنا با کار گشت ارشاد اعلام کرد ولی آنان کار خودشان را ادامه میدهند.
.1 چه کسی وزیر کشور را منصوب میکند؛ رییسجمهوری.
بله. من یک سوال از شما میپرسم. چند وزیر از دولت آقای احمدینژاد کنار گذارده شدند و بعد ماهیتشان معلوم شد؟
.0 خیلیها.
معلوم شد که ماهیت همهشان ضد تفکر آقای احمدینژاد است.
.1 پس چرا احمدینژاد منصوبشان کرده بود؟
این یک بحث دیگر است؛ پس نگویید چرا یک نفر در وزارت فلان هنرمندان را اینطور خطاب کرده است. قطعا آقای احمدینژاد و آقای مشایی با تفکر آن فرد به جد مخالف هستند.
.0 پس چرا با آن مقابله نکردند؟
اما آقای مشایی متهم است که با هنرپیشهها مینشیند و به آنها پول میدهد؛ دیگر مخالفتی عملیتر از این؟
.1 آیا این تضاد نیست که شما ادعا کنید تفکری در مشایی و احمدینژاد هست که صحیح و معتدل است اما آنان افرادی که نسبت به آن تفکر پایبند نیستند را در مسند کار قرار میدهند؟
مثلا نگاه کنید به آقای دانشجو و بحث تفکیک جنسیتی در دانشگاهها.
.0 کدام آقای دانشجو؟ وزیر علوم یا رییس دانشگاه آزاد.
آقای دانشجوی وزیر! همین که فرمان تفکیک جنسیتی در دانشگاهها را داد و فورا رییسجمهوری مخالفت کرد و گفت این طرحهای سطحی چیست؟
.1 این چه ادعایست که میکنید! تفکیک جنسیتی در دانشگاهها زیرگوش پاستور در حال اعمال شدن است. مگر فاصله مثلا دانشگاه تهران تا پاستور چقدر است؛ کمتر از چندهزارمتر فاصله دارند.
بین آنچه رخ میدهد و آنچه در ذهن آقای احمدینژاد و مشایی وجود دارد، فاصله هست. مگر هرچه جناب مشایی و آقای احمدینژاد فکر میکنند اجرا میشود؟ اگر اینطور بود که این همه کنار گذاشتن وزیر لازم نبود.
.0 به نظر شما با این شواهد موجود باید بپذیریم احمدینژاد مخالف گشت ارشاد است؛ مخالف تفکیک جنسیتی است.
چرا نپذیرید؟ اگر غیراز این بود کنار گذاشتن وزیران متعدد چه معنایی دارد.
.1 معنایش این است که احمدینژاد از اول نیروهایش را درست انتخاب نمیکند. شما نقل میکنید احمدینژاد مخالف گشت ارشاد است، مخالف تفکیک جنسیتی است، مخالف سختگیری است...
یک وزیر ارشادی داشتیم که وقتی وزیر بود خیلی از فیلمهایی که زمان آقای خاتمی مجوز نگرفته بود را مجوز پخش داد. نقادان خیلی ایراد گرفتند و او نقادان را محکوم کرد که متحجرید. اما وقتی کنار رفت، جایگاه همانها را گرفت و همه چیز را زیر سوال برد. شما اول این رفتارهای دوگانه را تفسیر کن بعد من جواب شما را میدهم.
.0 جواب دادن به سوال من البته ارتباطی به تفسیری که میخواهید ندارد؛ احمدینژاد چرا پذیرفته از افرادی استفاده کند که تفکراتشان با او همخوانی ندارد.
من فکر میکنم شما همه آدمهای کشور را ارزشی میبینید.
.1 اتفاقا من برعکس میبینم؛ یعنی میگویید قحطالرجال است؟
قطعا قحطالرجال است در مملکت.
.0 و چون به نظر شما قحطالرجال است احمدینژاد مجبور به استفاده از غیرهمفکرانش است.
با خودتان فکر کردید چرا فقط آقای احمدینژاد و مشایی همفکر هستند؟
.1 بقایی، رحیمی و...
آقای بقایی تئوریسین نیستند که؛ تعداد همفکران خیلی نیست.
.0 اصلا کدام فکر؟
تعداد همفکران آقای احمدینژاد و مشایی زیاد نیستند.
.1 شاید تفکرشان درست نیست که زیاد طرفدار و همفکر ندارند؟
نه، اصلا بحث درستی و غلطی نیست.
.0 تفکری که همفکرش کم است تفکر مهجوری است.
پس جواب شما همین است که چرا از آغاز افرادی را که همفکر خودشان نیستند انتخاب نکردهاند.
.1 چون طرفدارانش کم هستند؟
همین که گفتید.
.0 کم بودن طرفداران، نشانه ضعف نیست؟
چکار کنیم؟
.1 از من نباید بپرسید.
یعنی من تا همفکر خودم را ندارم وارد عرصه نشوم و هیچ قدمی برای ملت برندارم؟
.0 اگر مهجور است چطور میگویند احمدینژاد این همه طرفدار دارد؟
مردم فرق میکنند.
.1 یعنی در این چهل و چندمیلیون، 20 تن، مطابق استانداردهای احمدینژاد نبود که در کابینه به کار بگیرد؟
20 تا را که گذاشت. دقت کنید میبینید تضادی نیست. بسیاری از همین کسانی که علیه آقای احمدینژاد و جناب مشایی جبهه میگیرند، چطور قبلا دفاع میکردند؛ سوال این است که چطور جناب مشایی و آقای احمدینژاد دو ساله منحرف شدند. مقصود من این است که چرا بسیاری از کسانی که امروز جبهه میگیرند قبلا خیلی از دولت و آقای احمدینژاد حمایت میکردند.
.0 جوابش واضح است؛ چون آن موقع از قدرت استفاده میکردند.
من دارم برای شما نفراتی را مثال میزنم که بسیار برای آقای احمدینژاد سینه زدند اما کنار که گذاشته شدند، ضد احمدینژاد شدند. اینها هم جزو همانها بودند.
.1 شما میگویید احمدینژاد تفکری که در خیابان به مردم سخت میگیرد را تایید نمیکند.
هرگز.
.0 و میگویید احمدینژاد نگاهی که سینماگران و هنرمندان را (که شما میگویید باید دلها را از نور خدا انباشته کنند) فاحشه خطاب میکند تایید نمیکند؟
اصلا.
.1 اما به این پاسخ قابل درکی نمیدهید که چرا با آن فرد برخورد کرده؟
چه برخوردی؟ دل اینها خون است.
.0 اما اگر کسی دل من را خون کند او را کنار میگذارم.
آقای احمدینژاد الان چقدر قدرت کنار گذاشتن برایش مانده؟
.1 نمانده؟
نگذارید پرده از بعضی چیزها بردارم.
.0 بردارید! یعنی مثل گذشته توان جابهجایی وجود ندارد.
من این را نگفتم ولی یک چیزهایی دیده میشود. خیلی مطمئن نباشید؛ شما برای نخستینبار در این کشور دیدید ریختند اهالی مطبوعات را با باتوم بزنند با آنان برخورد کنند.
.1 کجا؟
در موسسه «ایران».
.0 برای اولین بار که نبود البته بگذریم، وقتی انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران را در دولت احمدینژاد پلمپ کردند چرا احمدینژاد اعتراض نکرد؟
من هم همین را به شما میگویم! با رییس موسسه «ایران» که مشاور رییسجمهوری است برخورد کردند اما کسی اعتراضی نکرد؛ اگر اینجا مشاور من لطمه ببیند و زخمی شود و نتوانم این مسیر را بروم نشاندهنده خیلی چیزهاست.
.1 میخواهید چه چیزی را برسانید؟
دقیقا میخواهم چیزی را نرسانم؛ فقط میخواهم بگویم اینها علامت سوال است؛ من به اینها میگویم مظلومیت.
.0 آیا این تفکری که شما میگویید مشایی و احمدینژاد دارند با مظلومیت جلو میرود؟
خیر.
.1 چون همین انباشتن دلها از نور و اشباع کردن ذهنها از عقل که شما میگویید ابزار میخواهد.
آقای احمدینژاد کماکان جلو میرود؛ کتک بخورد جلو میرود، زندان ببرند جلو میرود. شما ببینید چقدر از حامیان ایشان را گرفتند، اما در آخر هم هیچ جرمی ثابت نشد.
.0 زیاد نبود تعدادشان؛ چطور وقتی که با دانشجوها و... برخورد میشود دولت اعتراضی نمیکند؟
نروید سراغ آن طرف، آن طرف هم همینطور.
.1 کدام طرف؟
آن طرف که شما داشتید میرفتید.
.0 احمدینژاد میگفت باید با معترضان چکار کرد؟
بهتر است از این بگذریم؛ برویم سراغ بقیه بحثمان.
.1 خودتان بحث حجاب و تفکیک جنسیتی و... را مطرح کردید. خب! بروید سراغ بحث اصلیتان؟
پس دلیل اتهام پلورالیسم به آقای مشایی و آقای احمدینژاد انتقاد به نحوه عرضه دین از جانب آنان بود که اسلام نباید اینطور پوستکنده در برابر ادیان دیگر قرار بگیرد.
.0 احمدینژاد و مشایی هم معتقدند راههای مختلفی برای رسیدن خدا هست.
این را نمیگویند؛ آقای مشایی و آقای احمدینژاد «پلورال» نیستند. اینها میگویند اسلام را نباید مثل چماق علیه ادیان دیگر استفاده کرد و این را اسلامگرایی مینامند. اعتدال میگوید از اسلام به دیگر ادیان حرف عاشقانه بزنید تا جلب شوند؛ و ایشان دارد اینگونه حرف میزند.
.1 پس چرا در جامعه رفتارهای متضادش را از جانب همین سیستمی که ادارهکنندهاش احمدینژاد است میبینیم؟
باز برگشتید سرنکته اول. بهخاطر همین میگویم ایشان با گشت ارشاد و تفکیک جنسیتی مخالف است.
.0 ولی این تضاد را پاسخ نمیدهید که پس چرا این رفتارها ادامه پیدا میکند.
به خاطر اینکه نمیخواهند آقای احمدینژاد ادامه پیدا کند.
.1 احمدینژاد که یکسال دیگر دورهاش تمام میشود.
بله اما باید تفکر آقای احمدینژاد بهوجود بیاید.
.0 پس کی؟ هفت سال گذشت.
به وجود آورده.
.1 بگذارید اینگونه بپرسم که به نسبت سال اول دولت احمدینژاد تا الان جامعه به سمت فضای بازتری حرکت کرده یا بستهتر؟
باید آمار بگیرید.
.0 شما چه میبینید؟
در فضای هنر پرخاش زیاد شده اما آزادی بیشتر شده؛ یعنی فیلمهایی میسازند در اعتراض به همه چیز.
.1 کدام فیلم؟ برخی از فیلمها اصلا اجازه اکران پیدا نمیکند.
الان حرفها خیلی پوستکندهتر بیان میشود.
.0 فضای دانشگاهها آزادتر شده یا بستهتر؟
آزادتر شده.
.1 پس برخی برخوردها و اخراج فعالان دانشجویی و بستن تشکلها نشانه چیست. همینهایی که شما میگویید احمدینژاد با آن مخالف است؛ اگرهم که برخوردی نیست که پس احمدینژاد با چه مخالف است و شما بر کدام مخالفتهای او تاکید میکنید؟
اگر جریانهای سال 88 را میگویید، آن بحث دیگری است.
.0 من قبل از سال 88 را میگویم. دانشجویانی که فوقلیسانس قبول شدند اما «ستارهدار» شدند و اجازه تحصیل پیدا نکردند.
شما توجه کنید که مخالفان تفکر آقای احمدینژاد هنوز در کشور یک قدرت هستند. ولی تفکر آقای احمدینژاد جای خودش را باز کرد. در هفت، هشت سال گذشته هنوز کسی تفکر آقای احمدینژاد را نمیشناخت اما الان تبدیل به یک تفکر مطرح شده.
.1 و تا الان مانعتراشها پیروز بودند یا احمدینژاد.
به نظر من آقای احمدینژاد.
.0 اگر پیروز بوده پس چرا مظلوم میدانیدش؟
پیروزی سطوحی دارد، بارزههای قابل مشاهده پیروزی آخرین سطح است. اما یک سطح پیروزی، پیروزی فکر است. الان فکر مقابل آقای احمدینژاد؛ یعنی تحجر، به شدت در حال زمین خوردن است؛ یعنی مردم این نوع تفکر چماقی برای عرضه دین را دیگر باور ندارند.
.1 پس الان احمدینژاد در سطوح پایینتر به پیروزی رسیده و اگر به پیروزی نهایی برسد تمام این فشارهایی که میگویید با آن مخالف است برداشته میشود و جامعه بازتری خواهیم داشت؟
آزادتر است و دین عاشقانه به مردم عرضه میشود.
.0 و وقت آن پیروزی نهایی کی میرسد؟
اصلا روی اینها نمیشود زمان گذاشت، باید بکوشیم در ترویج فرهنگ.
.1 یعنی احمدینژاد با وجود دو پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری هنوز به پیروزی نهایی نرسیده؟
صدها سال است عرضه اسلام عرضه الزامی بوده، آن وقت شما فکر میکنید با دو دوره ریاستجمهوری، میشود فرهنگ عرضه دین را عوض کرد.
.0 با چند دوره میشود؟
خیلی طول میکشد.
.1 از کجا معلوم است آن سنگاندازهایی که گفتید همچنان سنگاندازیشان را ادامه ندهند؟
سنگ بیندازند، به خیر تمام میشود. چون هر چه سنگ بیندازند زشتی رفتار، مقابل آقای احمدینژاد شفافتر میشود و هر چقدر زشتی شفافتر شود خوبی زودتر پیروز میشود؛ زیادشدن مقابله با تفکر جناب مشایی و آقای احمدینژاد از علایم پیروزی است.
.0 مبنای بعدیای که گفتید مشایی را با توجه به آن منحرف میخوانند، سکولاریسم.
بله! مخالفتهای آقای احمدینژاد با این طرز عرضه اسلام بعضیها را بر آن داشت که بیایند بگویند روش عرضه کنونی اسلام، نحوه عرضه روحانیت است. روحانیت اینطور اسلام را عرضه میکند پس آقای احمدینژاد با این تفکر با روحانیت مخالفت میکند. سخنانی که آقای رییسجمهوری از آینده جهان در مدیریت مهدوی گفت عدهای را بر آن داشت که بگویند ایشان نظام ولایت را اینجور باور ندارد و ما تا ولیفقیه داریم چه چیزی کم داریم و چه غصهای داریم که بخواهیم از نظام مهدوی و مهدی و مدیریت مهدوی سخن بگوییم. اما اینها همه برداشتهای غلط و نادرست از نظام مهدویت است.
.1 چرا برداشت غلط؟
اولا هیچ فقیهی نگفته به خاطر ولایتی که فقیه بر جامعه دارد ما هم نیازمند به منجی و موعود نیستیم. آن هم در حالی که نیاز به منجی و موعود نیازی قطعی، حتمی و جدی است. آقای احمدینژاد و مشایی وقتی از مهدی یاد میکنند میگویند روند یکپارچه شدن جهان به سمت حکومت مهدوی است و باید این را نشان داد تا جهان به سمت یکپارچگی برود. اما برخی این را تضعیف ولایتفقیه میدانند. من نمیخواهم نام ببرم اما برخی آقایان متاسفانه مساله ولایتفقیه را در برابر نحوه عرضه مدیریت مهدوی مطرح کردند؛ اینگونه هم ولایتفقیه را تضعیف کردند، هم تفکر مهدویت را.
.0 در بحث سکولاریسم هم لابد نگاه معتدل به دین را متعلق به مشایی میدانید.
ما به ولایتفقیه باید بهعنوان ولایت عصر غیبت نگاه کنیم نه به عنوان پایانبخش مسیر جهانی. نباید اینطور تصور شود که چون فقیه هست دیگر نیازی به ظهور مهدی نیست. اگر احمدینژاد در صحن سازمان ملل از مدیریت مشترک جهانی یاد میکند برای این است که جهان در مسیر یکپارچگی شتاب بگیرد.
.1 خب اگر این است چرا از جانب برخی افراد و روحانیان شناخته شده و شناخته نشده با این تفکر مخالفت میشود؟
تفریط همین است دیگر؛ آنها باید در نگاهشان تجدیدنظر کنند.
.0 آنان تجدیدنظر که نکردهاند هیچ، مشایی را خواستار «اسلام منهای روحانیت» معرفی کردند.
این پاسخ نباید اینجا باشد و باید اینجا هم باز هم مثال حجاب کارکرد دارد. بعضی از آقایان در مساله برخورد با مفاسد بدحجابی یا بیحجابی گفتند حالا که کار به اینجا رسیده باید برخورد شود. اما برخورد راه نیست. در حالیکه اصلا برخورد وضع را بدتر میکند، ما در همه میدانها فضایی را به وجود آوردیم تا چند مامور بایستند تا چند خانم بتوانند خانمهای دیگر را جلب کنند و به آنها «تذکر» بدهند. یک روز از یک میدانی رد میشدم، یک خانمی تا دید ماموران در میدان ایستادند سریع مسیر را عوض کرد.آن وقت بعضی از آقایان، شاید بنابر گزارشهای غلطی که به آنان میرسد میگویند دیگر چارهای جز برخورد با بدحجابان نمانده و بعد اگر آقای احمدینژاد آمد و گفت برخورد نه؛ نتیجه این است که مدعی میشوند آقای احمدینژاد با علما مخالف است چون حرف علما را گوش نمیدهد. اما آقای احمدینژاد با مراجع مخالف نیست. اگر آقای احمدینژاد میگوید با این روند عرضه دین مخالفم این یعنی اینکه من با مراجع مخالف هستم؟
.1 خب برخی موافق این نحوه عرضه دین هستند دیگر.
بله، آقایان خودشان چنین معادلهای درست کردند و به این نتیجه رسیدند. بعد هم به آقای احمدینژاد گفتند چرا حرف مراجع را گوش نمیدهید. اما مگر مراجع میگویند این کار را بکنید و اینگونه برخورد کنید. مطالب را غلط به گوش برخی مراجع میرسانند و آنان را طوری تحریک میکنند که احساس کنند چارهای جز این نمانده که ماموران در خیابان، موضوع را جمع کنند. من احساس میکنم گاهی اوقات فضا را بهگونهای ترسیم میکنند که برخی مراجع احساس کنند الان فحشا در خیابان به صورت علنی انجام میشود.
.0 یعنی این گروه از مراجع خودشان نمیآیند به خیابانها تا ببینند چه خبر است؟
این بحث دیگری است. من در جمع «انصار حزبالله» صحبت میکردم؛ گفتند فلان مسوول در مورد برخورد با بدحجابان هفته قبل گفته اگر دیدید یک دزد از دیوار مردم بالا میرود نیروی انتظامی نباید جلویش را بگیرد؟ باید کار فرهنگی بکند؟ گفتم این چه حرفی است. دزدی که از خانه مردم بالا میرود با یک خانم که بدحجاب است یکی است؟ یعنی میخواهم بگویم به این شکل قیاس میکنند. اما با این قیاسها ما به کجا میرسیم؟ بعد حالا آقای احمدینژاد با این نوع برخورد مخالفت میکند میگویند چرا حرف مراجع و علما را گوش نمیکنی، پس تو ضدروحانی هستی.
.1 پس میگویید احمدینژاد با مراجع هماهنگ است؟
این چه پرسشی است! اگر برخی آقایان بگویند با مردم برخورد کنید اما آقای احمدینژاد این حرف را گوش نمیدهد به تبعیت از ولیفقیه است که گوش نمیدهد. چون ولیفقیه چنین اجازهای نمیدهد. آقای احمدینژاد بازوی چه کسی است؟ شما جواب بدهید.
.0 خودتان جواب بدهید؟
بازوی یک فقیه است که ولی جامعه است؛ اگر آقای احمدینژاد بخواهد اطاعت کند باید از او اطاعت بکند و اگر از کسان دیگری اطاعت کند این مخالفت با ولیفقیه است.
.1 یعنی میگویید نگاه احمدینژاد به اسلام منطبق بر تفکرات رهبری است؟
بنده خیلی راحت عرض میکنم که آقای احمدینژاد حق ندارد تابع فقیه دیگری جز ولیفقیه باشد.
.0 میزان تایید احمدینژاد و دولت توسط مراجع بیشتر شده؟
بروید بپرسید.
.1 میبینیم که میزان تاییدها کمتر شده؛ دستکم در بعد رسانهای.
اگر فکر میکنید به این شکل است، پس هست.
.0 مثلا نمونه شاخصش آیتالله مصباحیزدی است. مصباحیزدی را روزی به عنوان پدر فکری جریان احمدینژاد مطرح میکردند اما امروز از او بهعنوان پدر فکری جریانی نام میبرند که مخالف تفکر احمدینژاد است؛ نظرتان راجع به این تضاد چیست؟
آیتالله مصباح هیچ موقع نگفتند ما مخالف تفکر آقای احمدینژاد هستیم.
.1 تندترین انتقادها را از مشایی کرده است؛ احمدینژاد هم که خودش را عین مشایی و مشایی را عین خودش اعلام کرده است.
خواستند احمدینژاد و آقای مشایی را از هم جدا کنند و این کار درست نیست.
.0 چه کسانی؟
همینها؛ میخواستند بگویند احمدینژاد با مشایی فرق میکند. میگفتند ما احمدینژاد بدون مشایی را میخواهیم.
.1 من میگویم به آیتالله مصباح به عنوان یک شاخص بخشی از اصولگرایان در بعد دوری و نزدیکی روحانیت به احمدینژاد نگاه کنید.
شما هر طور دوست دارید نگاه کنید ولی اگر میخواهید بدانید من چطور نگاه میکنم باید بگویم لازم نیست من هر جور نگاه میکنم را به شما بگویم.
.0 قبول دارید آیتالله مصباحیزدی (به عنوان یک ملاک) که روزگار نه چندان دوری با احمدینژاد همراه بوده امروز به نوعی دیگر میاندیشد؟
اگر شما میگویید اینگونه است پس حتما هست.
.1 چطور این فاصله ایجاد شده؟ این فاصله ناشی از چیست؟ برای این هم یک دلیل عقلی بگویید. از خط اعتدال و افراط و تفریط.
من اینجا یک چیزهایی دارم ولی نمیگویم. اما میگویم اتهام انحراف باطل است. هرکسی اتهام انحراف به این تفکراتی که بنده عرضه کردم؛ یعنی به مکتب ایرانی، به کرامت انسانی، به عرضه عاشقانه اسلام بزند حرفش کاملا باطل است.
.0 آیا اتاق فکری برای مقابله با مشایی وجود دارد. یعنی یک گروهی که بخواهند جلساتی بگذارند و...
بله وجود دارد.
.1 چه اتاقی است؟ چرا این کار را میکنند؟
برخی از سایتها که نمیخواهم نامشان را ببرم که تحت یک مرکزیت هستند.
.0 فکر نمیکنید شأن خیلی زیادی برای آقای مشایی قایل میشوید.
من این فکر را قبول دارم، این فکر را نجاتدهنده دین میدانم. من فکر میکنم این تفکر هیچ وقت خاموش نمیشود.
.1 این شأن زیادی نیست.
نه، چون دین در حال لطمه خوردن است.
.0 فکر نمیکنید کار این جریان آخرش به جاهای باریک میکشد؟
قطعا! ولی تفکر از بین نمیرود، بلکه رشد میکند.
.1 مشایی در مورد حرفهایی که در موردش میزنند چه میگوید؟
اگر این مقابلهها با آقای مشایی نمیشد من اصلا نمیآمدم دفاع کنم. احساس کردم مشایی را خیلی مظلوم کردهاند. خودشان یک کاری کردند من هم آمدم برای دفاع از تفکر آقای مشایی و دیگران هم دارند برای دفاع از تفکر آقای مشایی میآیند. اندکاندک جمع مستان میرسد.
.0 یعنی شما فکر میکنید که مشایی حذفشدنی نیست.
فکرش را میگویید یا جسمش را.
.1 تفکرش را میگویم.
نه، تفکر آقای مشایی ماندگار است. میتوانم اظهارنظر کنم که تفکر آقای مشایی دیگر تثبیت شده و تبدیل میشود به یک جریان مهم فکری.
.0 شده یا میشود.
من فکر میکنم میشود.
.1 زمانش کی است؟
بهزودی؛ هر چقدر بیشتر مخالفت بکنند زودتر.
.0 فکر میکنید زمانش کی است؟
نمیدانم، بستگی دارد به اینکه چقدر مخالفت کنند.
.1 اگر بازداشتش کنند باز هم از او دفاع میکنید؟
قطعا. این فکر من است، نه فکر امسالم، نه فکر پارسالم. من حدود 30 سال است اینگونه فکر میکنم.
.0 فکر میکنید این حرفهایی که راجع به مشایی میزنند چه باوری در مردم نسبت به او ایجاد کرده است؟
بعضیها را بدبین و شبههدار کرده.
.1 به ضررش تمام شده یا به نفعش؟
روی هم حساب کنیم اتهامها و اتهامزنیها به سود جناب مشایی شده است.
.0 و این سود کجا خودش را نشان میدهد؟
در به وجود آمدن یک فکر.
.1 ولی خیلیها میگویند این دوره تمام شود با مشایی برخورد میشود.
اینها آدمهای کوتهفکری هستند.
.0میخواهم بدانم بعد از پایان دوره آقای احمدینژاد چه بر سر این تفکر میآید؟
شتاب این جریان بیشتر میشود.
.1 و نمود اصلی را از کی نشان میدهد؟
شاید تا چهار ماه دیگر.
منبع: روزنامه شرق
احضار حامی مشایی به دادسرای ویژه روحانیت
حجت اسلام شریف زاده سردبیر روزنامه عرب زبان الوفاق و رئیس مرکز پژوهش های دینی در موسسه فرهنگی-مطبوعاتی ایران نیز می باشد.
اوج گیری تقلای "جریان مشایی"
مشایی مثل امیرالمومنین قدرت را پس می زند!
حضرت فرمودند اگر من بیایم بر شما سخت خواه گرفت. فرمودند حق بیت المال را اگر در کابین زنان شما هم رفته باشد و مهریه زنانتان هم شده باشد، بیرون می کشم. احمدی نژاد از این مکتب آموخته است. می گوید من را نمی توانید تحمل کنید، دست از سرم بردارید، برایتان سخت می شود. می گویند نه تو را می خواهیم!
بهمن شریف زاده می گوید: توصیه دارم، سفارش دارم که اینقدر به دنبال این معنا نباشید که مهندس می آید یا نمی آید، دیر شده است! اگر می خواهد بیاید باید کار را شروع کنیم! اگر نمی خواهد بیاید پس چه کسی می خواهد بیاید؟
متن پیش رو سخنان شریف زاده است که توسط سایت روزنامه رسمی دولت منتشر شده.
موضوع انتخابات موضوعی است که ذهن بسیاری از ارباب رسانه را امروز به خود مشغول کرده است. گمانه زنی های گوناگونی در ارتباط با ابعاد گوناگون انتخابات از سوی ارباب رسانه انجام می گیرد؛ از ارزیابی میزان اقبال مردم به انتخابات گرفته تا شناسایی کسانی که برای انتخابات کاندید می شوند و میزان آراء آنها مورد بررسی قرار می گیرد. همچنین درباره معیارهای رئیس جمهور مناسب نکات گوناگونی از سوی رسانه ها ابراز می شود، شخصیت های مختلفی درباره این معیارها سخن می گویند، درباره قوانین انتخابات چگونگی تبلیغ در عرصه انتخابات و ...
از سویی با سفارش رهبر معظم انقلاب مبنی بر پرهیز از ورود زود هنگام به این عرصه روبرو هستیم. همه اینها ما را بر این می دارد که درباره این موضوع مطالبی را عرضه بداریم؛ مطالبی که در عرضه آنها باید توجه ویژه ای به توصیه رهبر معظم انقلاب صورت بگیرد. سفارش ایشان مبنی بر پرهیز از ورود زود هنگام به عرصه انتخابات با تدبیرو مصلحت اندیشی ویژه ای انجام گرفته است. برای همین است که می گویم هر چیزی که درباره انتخابات گفته می شود باید با توجه به این توصیه رهبری بیان شود.
نکته ای که بنده می خواهم عرض کنم درباره انتخابات یک نکته مبنایی است. اینکه نگاه ما به انتخابات در عرصه اجرایی کشور برآمده از چه مبنایی است و بر چه شیوه ای منطبق است؟ من برای اینکه مسئله روشن و شفاف شود از سه نوع نگاه به انتخابات یاد می کنم که عبارتند از نگاه "مطالبه گر"، "عرضه" و "اجابت".
نگاه "مطالبه گر" در انتخابات به چه معناست؟
مقصود از نگاه مطالبه گر آن است که برخی ریاست بر قوه مجریه را مطالبه می کنند. این عده خواهان دست یافتن به این سطح از قدرت هستند و دوست دارند ریاست قوه مجریه را بدست گیرند. من به نیات و انگیزه های گوناگونی که در این مطالبه گری از سوی مطالبه گران عرضه می شود، کاری ندارم. طبیعی و بدیهی است که مطالبه گران ریاست جمهوری در کشور ما خود را واجد نیات خداپسندانه معرفی می کنند. مطالبه گران از نیاز کشور به وجود خودشان می گویند. از قدرت درست کردن امور توسط خودشان یاد می کنند و نیت خود را یک نیت خوب معرفی می کنند. با این گویش حرف می زنند که "اگر ما بیاییم کارها را سامان می بخشیم". من برای اینکه انگشت اشاره ام به سمت فرد خاصی نباشد زیاد از عبارات خود افراد استفاده نمی کنم و نمی خواهم از کسی نام ببرم. فقط می خواهم نوع نگاه را تببین و تشریح کنم. نگاه مطالبه گر چنین گویشی را اقتضا می کند که "من مصلح امور هستم" و کاستی ها را برطرف می کنم. برای اثبات مدعای خود هم به سابقه و گذشته خویش استناد می کند که "من می توانم مثل گذشته امور را سامان ببخشم". در گذشته من سامان دادم به همه چیز و بعد از سال ها که همه چیز تخریب شده است، می توانم دوباره سامان قبلی را بازگردانم. این را من می گویم نگاه مطالبه گر. نگاه مطالبه گر چنین گویشی را به دنبال می آورد و حتی از دیگران می خواهد یا بهتر است بگویم دیگران را به این امر سفارش می کند که از او بخواهند وارد عرصه انتخاب شود. این را به صورت یک توصیه موکد مطرح می کند که از من باید خواسته شود تا وارد این عرصه شوم.
بنده نگاه مطالبه گر را یک نگاه متکبرانه می دانم. نگاهی که خود را بزرگ و کامل نشان می دهد. خود را واجد فضائل و توانایی های خاص و ویژه معرفی می کند و خود را برتر از دیگران می بیند. برای همین سفارش می کند که از او بخواهند تا به این عرصه گام بگذارد.
فرد "عرضه کننده" خواهان ریاست جمهوری است اما خود را تحمیل نمی کند
اما نگاه دوم، نگاه عرضه است. دارنده این نگاه نیز خواهان دستیابی به موقعیت ریاست اجرایی کشور است، خود را شایسته چنین سطح و مرتبتی هم می بیند اما مطالبه نمی کند، بلکه خود را عرضه می کند. این نگاه از جهت خود برتر بینی در سطح پایین تری از نگاه مطالبه گر قرار دارد چراکه برای مردم این اندازه از اختیار و آزادی در انتخاب را قائل است که اگر مردم او را پسندیدند به او رای دهند. او خودش را واجد خصلت های پسندیده می بیند اما نه به اندازه آن فرد مطالبه گری که همه صفات نیک را منحصر در خود ببیند و مردم را صرفا در صورت انتخاب خود بر جاده صواب می داند.
ببینید! مطالبه گر می گوید اگر مردم من را انتخاب کردند کار درستی کرده اند. عرضه کننده این را نمی گوید و با آنکه خودش را واجد شایستگی های لازم برای ریاست می داند، شایستگی ها را منحصر در خودش نمی داند. عرضه کننده اگرچه خواهان ریاست اجرایی کشور هست اما برای انتخاب مردم فورجه ای قائل است؛ بر خلاف فرد مطالبه گر که می گوید اگر مردم من را انتخاب کنند بر صواب اند و در غیر این صورت به خطا می رفته اند، منحرف شده اند، کشور را ویران کرده اند و ...
جناب آقای دکتر احمدی نژاد جمله ای گفتند که من فکر می کنم این جمله خطاب اصلی اش به مطالبه گران ریاست جمهوری است. اینکه مردم باید در انتخاب، آزاد دیده شوند و به انتخاب آن ها احترام گذارده شود و برای آنها تعیین تکلیف نشود. کسی که مطالبه گر ریاست جمهوری است برای انتخاب مردم ارزش قائل نمی شود، صرفا برای انتخاب خودش ارزش قائل است. برای همین در گفتارش برای مردم تعیین تکلیف می کند. به دیگران سفارش می کند که او را بخواهند و نه دیگری را و مهمتر از همه دیگران را تقبیح می کند و لایق و شایسته برای این رتبه نمی داند. اما عرضه کننده با آن که خواهان ریاست جمهوری است و خود را شایسته می داند، اما شایستگی را منحصر در خود نمی داند. برای همین خودش را عرضه می کند تا در کنار دیگر عرضه کنندگان امکان انتخاب شدن را برای خودش فراهم کند.
اجابت؛ مدل کاندیداتوری اسلامی / احمدی نژاد شاگرد مکتب امیرالمومنین (ع)
نگاه سوم به انتخابات نگاه اجابت است. منظورم از نگاه اجابت نگاه کسی است که مطابه این سطح از ریاست کشور را ندارد و خواهان ریاست نیست ولذا نه مثل گروه اول مطالبه گر است و نه مثل گروه دوم، خود را عرضه می کند. او اصلا به این معنا نمی اندیشد که بخواهد رئیس شود. خواهش این معنا در او نیست اما در صورتی که از او بخواهند و حجت بر او تمام شود از اجابت خواسته ها اِبا و استنکاف نمی ورد. در صورتی که به سراغش بروند و قانعش کنند که تو باید در این عرصه وارد شوی و مردم خواهانش باشند، ممکن است پا به میدان بگذارد و از پذیرش خواسته ها ابا نکند. این گروه برای فهم مردم ارزش فوق العاده ای قائل هستند. طبیعی است وقتی برای فهم مردم ارزش قائل اند، برای انتخاب مردم به طریق اولی ارزش قائلند. آنها به خاطر خواسته مردم آمدند و هرچه را هم مردم بخواهند و انتخاب کنند به یقین پذیرا خواهند بود. در وجود این ها، در قلب اینهاها به خودی خود، پرهیز و کناره گیری از ریاست دیده می شود، اساسا میلی به ریاست وجود ندارد ولی در صورت طلب به خاطر ارزشی که برای فهم مردم قائل اند به میدان وارد می شوند.
جملاتی که گفتم ترجمه عبارات امیرالمومنین (ع) است. امیرالمومنین (ع) در خطبه متقین می فرماید که ایشان بر دنیا پشت می کنند اما دنیا با همه داشته های خودش به آن ها رو می کند. این جمله نشانگر میل باطنی گروه سوم است که به دنیا پشت می کنند و بی اعتنا هستند. مطالبه ای ندارند که بیایند و رئیس شوند. امیرالمومنین (ع) می فرمایند این ریاستی که در نزد شما برترین امور است نزد من از آب بینی بز پست تر است. حضرت یک امر چندش آور و منفور را مثال می زند؛ آب بینی بز! چرا این مثال را می زنند؟ برای اینکه نشان دهند چه احساسی به ریاست دارند. احساس امیرالمومنین (ع) به ریاست اینقدر نفرت انگیز است، اساسا ارزشی ندارد. اما با وجود این احساسی که به ریاست دارد برای مردم هم احترام قائل است و خواست مردم را سبب تکلیف الهی می داند. حضرت می فرمایند:«اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود ، و اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند ، بی تامل ریسمان مهار حکومت را بر گردنش می انداختم». این جمله مربوط به زمانی است که مردم به خانه حضرت هجوم آوردند برای آنکه خلافت را بر ایشان عرضه کنند. ایشان این هجوم را اینگونه توصیف می کند که از شدت فشار جمعیت نزدیک بود حسن (ع) و حسین (ع) جان ببازند، درحالی که در آن زمان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) جوانان رشیدی بودند، دلاور بودند، کودک نبودند! تصور کنید مردم چه هجومی آوردند که نزدیک بوده این ها جان ببازند! حضرت می فرمایند خدا پیمان گرفته از عالمان برای عدالت، مردم آمدند، خداهم گفته است حالا که مردم آمدند عدالت باید اجرا شود، اگر این نبود من افسار خلافت را بر گردن خودش می انداختم. اما آمدند از من خواستند. احترام به این مردم که حکم خدا را به دنبال دارد، اقتضا می کند امیر المومنین (ع) پاسخ مثبت بدهد.
اینها مبانی گوناگون در مسئله کاندیداتوری و انتخاب است. ما وقتی این مبانی را داشته باشیم می توانیم با یک نگاه مترقی به کانیدداهای احتمالی نگاه کنیم و تشخیص دهیم مبنای علوی در کدام یک بیشتر و بهتر دیده می شود. مبنای آن فردی علوی است که ابدا سخنی از ریاست نزده اگرچه همگان در واهمه هستند که مبادا او بیاید! اگر بیاید رد صلاحیت می شود! نباید بیاید! وا انقلابا! وا اسلاما! وا ایرانا! ... ولی او تا به حال یک کلمه دال بر اینکه من می خواهم قدمی برای ریاست جمهوری بردارم عنوان نکرده است.
احمدی نژاد: پیغام دادم والله قسم پایتان به پاستور نمی رسد
بگذارید حالا در پرانتز یک حکایت از ابو سعید ابوالخیر عرض کنم، شیرین است. ابوسعید ابوالخیر از عارفان بزرگ قرن چهارم هجری است. امثال عطار و مولوی او را قطب عرفان معرفی می کنند. من حالا نمی خواهم داوری کنم. حکایت می کنند ابوسعید با یکی از مریدانش در بیابان های اطراف نیشابور حرکت می کرد، حکایت را همین مرید بیان می کند. می گوید در بیابان های اطراف نیشابور حرکت می کردیم که مار بزرگی آمد و در پاهای شیخ ما پیچید اما هیچ گزندی به شیخ ما نمی رساند، بلکه گویی احترام می کرد، من تعجب کردم که مار هم به شیخ ما احترام می گذارد. می گوید ابوسعید این تعجب و حیرت را در چهره من دید. ابوسعید رو کرد به من و گفت این مار به سلام ما آمده است، تو هم خواهی که با تو چنین کند؟ می گوید من گفتم آری شیخ! من هم خواهم که با من چنین کند. ابو سعید گفت پس هرگز چنین نکند! کاری ندارم این واقعیت یا افسانه است. آنچه که مهم است اندرزی است که ابوسعید به مریدش می دهد.
این تفسیر همان جمله آقای احمدی نژاد در سال 89 و است که در حضور جمعی از حامیانشان گفتند به برخی ها که خیلی بی قرار ریاست جمهوری هستند، پیغام دادم والله قسم پایتان به پاستور نمی رسد. اصلا جریان انتخاب آقای احمدی نژاد هم همین بود. من نه از زبان خود آقای احمدی نژاد از زبان کسانی که امروز مخالف احمدی نژاد و جناب مهندش مشایی هستند عرض می کنم. این ها چه گفتند؟ برخی از از مخالفان امروز ادعا می کنند که ما احمدی نژاد را آوردیم. من می گویم اصلا فرض کنیم که شما در این ادعا درست می گویید که البته درست نیست و مردم آقای احمدی نژاد را آوردند، ولی به فرض صحت این سخن، این ادعای شما گویا آن است که آقای احمدی نژاد نخواست، بلکه خواسته شد! خود جناب احمدی نژاد یک بار اشاره کردند که همین مخالفین کنونی – اسم نمی برم – آمدند و در خواست کردند که وارد عرصه شو و من گفتم شما عدالت را تحمل نمی کنید، می دانید اینکه یک پا برهنه از متن ملت به ریاست جمهوری برسد، چه معنایی دارد؟
این عبارات جناب احمدی نژاد درسی است که از امیر المومنین (ع) گرفته است چون حضرت همین را فرمودند که شما من را تحمل نخواهید کرد. گفتند نه! تو را می خواهیم! حضرت فرمودند اگر من بیایم بر شما سخت خواه گرفت. فرمودند حق بیت المال را اگر در کابین زنان شما هم رفته باشد و مهریه زنانتان هم شده باشد، بیرون می کشم. احمدی نژاد از این مکتب آموخته است. می گوید من را نمی توانید تحمل کنید، دست از سرم بردارید، برایتان سخت می شود. می گویند نه تو را می خواهیم!
مشایی خواهش آمدن ندارد
هیچ کس از جناب مهندس مشایی حتی یک کلمه هم درباره انتخابات نشنیده است. همین اندازه دلیل کافی است که دوستداران و هواداران مهندس مشایی پیوسته می گویند آیا مهندس پا به عرصه انتخابات خواهد گذاشت؟ بارها از مهندس مشایی پرسیدند اما او در این باره هیچ سخنی ندارد. بلکه ابا می کند، پس می زند، پس زدن آموزه امیرالمومنین (ع) است. ابا کردن شیوه حضرت است تا وقتی که تکلیف شود. تا وقتی "لولا حضور الحاضر" شود. آقای احمدی نژاد علاقه مند است به اینکه تفکر عدالتخواهانه ادامه یابد، آیا نباید علاقه مند به ادامه این تفکر باشد؟ اما هر گز مردم را در انتخاب به بن بست نمی رساند، هرگز مطالبه گر نبوده است. برای احمدی نژاد تفکر مهم است چه او باشد چه نباشد، چه مهندس مشایی باشد چه نباشد، آنچه عرضه می شود تفکر است، پس مردم! شما عدالت می خواهید، خدا عدالت را دوست دارد، هرکه می آید باید عدالت را دوست داشته باشد. باید عدالت را پیاده کند. باید از سهم خواهی و ثروت اندوزی و تجمل گرایی به دور باشد. باید مثل مردم باشد، خانواده اش هم مثل مردم باشد. فرزندانش هم مثل فرزندان مردم باشد. نه اینکه فقط در گفتار فرزندان خود را مثل فرزندان مردم بنامد!
همین دلیل محکم ترین دلیل است، متین ترین و استوار ترین دلیل است بر اینکه جناب مهندس مشایی نه مطالبه گر است نه عرضه کننده، همین که یاران احمدی نژاد با یک علامت سوال بزرگ روبرو هستند که آیا مهندس مشایی می آید؟ هرچه هم تقاضا می کنند پاسخی نمی شنوند. اما من امروز به همین یاران توصیه دارم، سفارش دارم که اینقدر به دنبال این معنا نباشید که مهندس می آید یا نمی آید، دیر شده است! اگر می خواهد بیاید باید کار را شروع کنیم! اگر نمی خواهد بیاید پس چه کسی می خواهد بیاید؟ و ...
مبنای فکری دکتر احمدی نژاد و مهندس مشایی اصلا این نیست! یعنی در انتخاب شدن مبنای این دو این نیست که مطالبه گری کنند یا خودشان عرضه کنند. اگر روزی تکلیف شود، از اجابت ابایی ندارند. به مردم احترام می گذارند ولی هرگز عرضه ای در کار نخواهد بود، هرگز مطالبه ای در کار نخواهد بود.
یک توصیه دیگر هم دارم. من از دوستان مهندس مشایی و دکتر احمدی نژاد بارها شنیده ام که بالاخره ما باید یک حرکتی را آغاز کنیم، چرا نمی گویند چه کار کنیم، می خواهند بیایند یا نه؟ من می گویم هرگز از دهان مشایی نخواهید شنید که من می آیم! تاکید می کنم که اصلا مبنای ایشان این نیست. مبنای او ابا و پرهیز است و در عین حال احترام به خواست مردم.
مطالبه کنید!
هرکسی که دوستدار عدالت است باید برای کسی که احساس می کند می تواند عدالت را پیگیری کند، تلاش کند. من نمی گویم برقرار کند، عدالت مطلق توسط مهدی موعود (عج) برپا می شود. ما با این تلاش در ذیل رهبری نایب مهدی (عج) خود را آماده می کنیم برای دوره مهدی (عج). اما ما اگر خواهان این آمادگی هستیم باید مطالبه گر باشیم. ما باید مطالبه گر باشیم نه کسی که می خواهد رئیس شود! اجابت در برابر مطالبه است و قضیه باید درست برعکس شود. در قسم اول که عرض شد، مطالبه از طرف فرد است، فرد مطالبه می کند که رئیس شود و از مردم می خواهد که او را بخواهند، برای همین مردم باید او را اجابت کنند و اگر نکنند از نگاه او دچار خسران شده اند. یا اینکه اگر به او رای ندهند یک خسرانی به مردم تحمیل می کند. اما در قسم سوم، مردم مطالبه می کنند و اگر مطالبه کنند فرد به این خاطر که برای مردم احترام قائل است و معتقد است با خواست مردم مکلف می شود، خواسته مردم را اجابت می کند.
الان بعد از اینکه بنده مبانی کاندیداها را عرض کردم می خواهم به خودمان و عدالتخواهان توصیه ای داشته باشم. ای عدالتخواهان! باید خواسته خودتان را از کسی که شایسته می دانیدش، مطالبه کنید. نه اینکه بنشینید تا او بیاید. او نمی آید، تا شما نخواهید او نمی آید، چون او برای عقل شما احترام قائل است، برای خواستن شما احترام قائل است.
بعضی ها با چه انگیزه ای برای چندمین بار کاندید می شوند؟
امروز یک دوستی می گفت برخی با آنکه بارها آمده اند و مردم به آن ها رای نداده اند باز هم قرار است بیایند! خب شما برای خواسته مردم چرا احترام قائل نیستید؟ مردم وقتی نمی خواند، یعنی نمی خواهند دیگر! باید بخواهند شما را؟ بایدی در کار نیست! اگر مردم نمی خواهند چرا می آیید؟ آیا نمی دانید که مردم شما را نمی خواهند؟ آیا چند بار آمدن و با رای بسیار کم روبرو شدن شما را به این نتیجه نمی رساند که مردم شما را نمی خواهند؟ اگر برای رای مردم ارزش قائلید اصلا چرا می آیید؟ این هم نکته لطیفی است. مبنای کاندیداتوری از منظر اسلام این است و تکلیف و توصیه ای که اسلام برای مردم دارد این این است که از کسی که باور دارید می تواند خط عدالت را تعقیب کند، مطالبه گر باشید و او را به اجابت وادارید و مکلف سازید. یعنی خنثی نباشد و منتظر نمانید تا او بیاید، بطلبید تا بیاید.
اجماع 92 علیه احمدی نژاد از اجماع 88 و 84 بسیار وسیع تر است اما مردم کار را تمام می کنند
احمدی نژاد خود را جزئی از 70 میلیون ایرانی می داند که صاحب یک رای بیشتر نیست. او خود را صاحب مردم نمی داند و انشاالله مردم هم سومین اجماع شکل گرفته علیه او را که اجماع سال های 84 و 88 در برابرش چیزی محسوب نمی شود، خواهند شکست. جناب احمدی نژاد صاحب اندیشه ای است و اندیشه اش را با مردم در میان می گذارد، باورهایش را در میان می گذارد. گرایش خودش را هم می تواند با مردم در میان بگذارد. اما از تحمیل رای خودش بر مردم ابا دارد، اتفاقا به خاطر اینکه معتقد به تحمیل نظر خود بر مردم نیست مردم را به سمت انتخابات با شکوه ترقیب می کند. جالب است کسانی که مبنایشان بر اجابت است، هیچ مانعی سر راه شرکت مطالبه گران و عرضه کنندگان در عرصه رقابت بوجود نمی آورند بلکه آن ها را به کاندیداتوری دعوت می کنند، آن ها را آزاد و صاحب حق می دانند، دنبال انتخابات 49 میلیونی هستند.
فرد مطالبه گر دیگران را نفی می کند اما اجابت کننده برای همگان حتی مطالبه گران هم حق قائل است. این خیلی مهم است. گروه سوم می گویند هرکسی حق دارد بیاید در عرصه و خودش را عرضه کند، اگر چه مشی اجابت کنندگان، عرضه کردن خودشان نیست. گروه سوم مطالبه گری و تحمیل بر مردم را رد می کنند و می گویند شما حق دارید، بیایید ولی مردم را محدود نکنید، بگذارید مردم آزادانه رای بدهند. دقیقا به این علت که برای همه حق شرکت در کاندیداتوری را قائل اند، به انتخابات با شکوه معتقد می شوند. فقط کسی که برای همگان حق عرضه در میدان کاندیداتوری را قائل است، می تواند زمینه را برای انتخابات با شکوه فراهم کند. "مطالبه گر" انتخابات را به رخوت می کشد اما "اجابت کننده" موجب شکوه انتخابات می شود. مطالبه گر می گوید از من منحرف شده اید! حتی اگر بتواند، دیگران را از صحنه رقابت بیرون می کند. برای همین موجب حداقلی شدن شرکت مردم می شود اما اجابت کننده چون همه را صاحب حق برای آمدن و عرضه کردن می داند، عامل برگزاری با شکوه است. بالاخره برخی از افراد جامعه می خواهند به کاندیدای مطالبه گر رای بدهند، خب بدهند، آزاد هستند. بعضی ممکن است به دیگر عرضه کنندگان رای دهند، آزادند. مطالبه گر و عرضه کننده حق دارند بیاید و مردم هم حق دارند به آن ها رای دهند. برای همین است که اندیشه جناب احمدی نژاد انتخابات حداکثری و 49 میلیونی است. احمدی نژاد به حق مردم می اندیشد نه به انتخاب شدن فردی که به او گرایش دارد.
ممکن است اگر عرصه ای باز شود و حجتی تمام، احمدی نژاد هم گرایشش را تبیین کند
بدانید مردم خواهان این فکر هستند. مردم به اقتضای فطرتشان آزادی در انتخاب را می خواهند، به کسی که این پالس را برایشان بفرستد گرایش دارند. به کار بردن واژه آزادی کافی نیست. ممکن شما است این واژه را از زبان همه بشنوید. مردم خوی مطالبه گری را می توانند از خوی عرضه گری و اجابت گری تشخیص دهند. مردم بر اساس خوی است که رای می دهند. اگر ببینند احمدی نژاد خوی اجابت گری دارد از او استقبال می کنند، به همین خاطر است که احمدی نژاد محبوب ترین افرادش را هم بر مردم تحمیل نمی کند. ممکن است اگر عرصه ای باز شود و حجتی تمام، احمدی نژاد هم گرایشش را تبیین کند. این اقتضای آن مبناست. اسلام نیامده بر مردم تحمیل شود، اسلام آمده که باور شود. اگر اسلام می خواست خودش را تحمیل کند، عاشورا بوجود نمی آمد. خدا دین خودش را به اجبار و الزام حاکم بر جهان نمی کند، چون در این صورت دیگر مفاهیمی مثل حکت، آزمون، رشد و سعادت معنا نخواهد داشت. سعادت، رشد و معرفت همه در گرو آزادی است؛ آزادی در انتخاب. آزمایش در ساحت آزادیِ انتخاب معنا پیدا می کند. خیلی ساده می توانیم تشخیص دهیم که چه کسی با مبنای دینی سخن می گوید و چه کسی از این مبانی تخطی می کند.
ان شاالله از یاری کنندگان دین خدا باشیم
جمع 100 نفره مدعی 35 میلیون رای!
شوی تبلیغانی مشایی در فرودگاه؛مشایی قهرمان امید نسل جوان
شعار انتخاباتی حامیان احمدینژاد برای مشائی/ مشائی:من کسی نیستم چرا به عشق من آمدید؟
اسفندیار رحیم مشایی در جمع هواداران خود که در فرودگاه مهر آباد به استقبال وی و رئیس جمهور در بازگشت از سفر مصر آمده بودند گفت : حضور من در میان شما انتخاباتی نیست و تلقی انتخاباتی از آن نشود، امروز مهمترین تکلیف دولت کار، تلاش و خدمت است.
به گزارش خبرنگار مهر، در بازگشت محمود احمدی نژاد و همراهانش از سفر چهار روزه به مصر که با هدف شرکت در اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی انجام شد، طبق اعلام قبلی پایگاه اینترنتی روزنامه دولتی ایران مراسم استقبال از وی از سوی تعدادی از حامیان وی در فرودگاه مهر آباد انجام شد.
این جمعیت که حدود 100 نفر بودند از محمود احمدی نژاد با شعارهایی در حمایت از وی و اسفندیر رحیم مشایی استقبال کردند. جمعیت حاضرپس از عبور اتوموبیل حامل رئیس جمهور از مشایی رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد که احمدی نژاد را در این سفر همراهی کرده بود به طور جداگانه نیز استقبال کردند و در حمایت از وی شعارهایی سر دادند.
یکی از استقبال کنندگان خطاب به مشایی گفت رئیس جمهور 35 میلیونی ایران!
مشایی در برابر این ابراز احساسات تجمع کنندگان از اتومبیل خود پیاده شد و با آنها گفتگو کرد.
استقبال حامیان احمدی نژاد و مشایی از آنان در فرودگاه مهر آباد
احمدی نژاد در فرودگاه مهر آباد مورد استقبال حدود 100 نفر از حامیان خود و اسفندیار رحیم مشایی قرار گرفت.
پس از بازگشت احمدی نژاد از سفر به مصر وی در فرودگاه مهرآباد تهران مورد استقبال حدود 100 نفر از حامیان خود و اسفندیار رحیم مشایی که وی را در این سفر همراهی می کرد قرار گرفت.
بر اساس این گزارش استقبال کنندگان که اکثریت آنها را مردان تشکیل می دادند با شعارهای حمایتی نسبت به حضور احمدی نژاد رئیس جمهور ابراز احساسات کردند.
رئیس جمهور که از داخل اتوموبیل نسبت به ابراز احساسات آنان پاسخ می داد، تقریبا با اکثریت آنان دست داد.
حضور احمدی نژاد در میان این افراد حدود 10 دقیقه به طول انجامید و شعاردهندگان با شعارهای "احمدی زنده باد، مشایی پاینده باد"، "احمدی دلاور، پیرو خط رهبر"، "دکتر دوست داریم"، "احمدی بت شکن، بت کوچک را بکشن"، "صلی علی محمد یاور رهبر آمد"، "خامنه ای زنده باد، احمدی پاینده باد"، "توپ تانک، اهانت دیگر اثر ندارد"، " چپ ، راست، کارگزار، علیه خدمتگزار"، " ابوالفضل علمدار، مشایی را نگه دار"، " ما اهل ایران نیستیم، محمود تنها بماند" از رئیس جمهور استقبال کردند.
احمدی نژاد برای دقایقی با حضور در میان حامیان خود برای آنها سخنرانی و از حضورشان در فرودگاه قدردانی کرد.
وی 2 انگشت خود را به نشانه پیروزی بلند کرد و به حاضران گفت ما در مصر همین علامت را نشان دادیم.
جمعیت حاضر عکس هایی از محمود احمدی نژاد و رهبر انقلاب در دست داشتند.
به گزارش مهر ، روز گذشته پایگاه اینتر نتی روزنامه دولتی ایران از برگزاری این تجمع خبر داده بود.
وی خطاب به حاضران که تاکید داشتند برای دیدن وی از صبح آمده اند، گفت: برای چه آمده اید من که کسی نیستم که به عشق من آمده باشید.
مشایی ادامه داد: من از اینجا رد می شدم و با تاخیر آمدم که شما رفته باشید اما وقتی شما را دیدم خجالت کشیدم که بروم. از اینکه تشریف آوردید تشکر می کنم.
وی طی سخنانی در جمع هواداران خود گفت: بیش از هر زمان دیگری به وحدت نیاز داریم و پیگیر خط ولایت هستیم پای آرمان های خود ایستاده ایم. انقلاب به راست و چپ تعلق ندارد بلکه صاحب اصلی آن مردم هستند. امروز آرمان های امام را باید عمیق تر دنبال کنیم و این پیگیری باید به دور از گرایشات برخی احزاب و شخصیت ها باشد. مردم در خط ولایت و رهبری هستند و پایدار تر از رئیس جمهور نسبت به ولایت فقیه کسی نیست. حاضر است حتی جانش را هم بدهد.
در این لحظه حاضران با شعار "الله اکبر، خامنه ای رهبر"، " مرگ بر ضد ولایت فقیه" سخنان وی را تایید کردند.
حامیان مشایی همچنین شعار های "دورود بر مشایی"، "چپ، راست، کارگزار، علیه اسفندیار"، "مشایی دوست داریم" سر می دادند.
مشایی در ادامه با اشاره به حضور احمدی نژاد در مصر گفت: به شما مژده می دهم با حضور رئیس جمهور در مصر به معنی تشییع جنازه اسرائیل بود.
وی همچنین خطاب به حاضران تاکید کرد: این حضور من در میان شما انتخاباتی نیست و تلقی انتخاباتی از آن نشود. امروز مهمترین تکلیف دولت کار، تلاش و خدمت است.
یکی از میان جمعیت خطاب به مشایی از وی پرسید، بهار از نظر شما یعنی چه، که مشایی پاسخ داد: من وقتی کلمه بهار را می شنوم یاد بهار هستی و آفرینش می افتم زیرا هر بهاری در هر سرزمینی و در دل و جان هر انسانی ریشه اش امام زمان که بهار آفرینش است است.
روایت روحانی نزدیک به مشایی از خانه نشینی احمدی نژاد
سایت روزنامه دولت مصاحبه ای با حجت الاسلام بهمن شریف زاده از نزدیکان و حامیان آقایان احمدی نژاد و مشایی منتشر کرد. آقای شریف زاده در این گفتگو ، بعد از بیان راهکار ریشه کن کردن تحجر و سکولاریزم، انتقادات خود از اصلاح طلبان را مطرح می کند و به شبهه اخیر دکتر زیباکلام پاسخ می دهد. وی در ادامه حرف های شنیدنی در خصوص ماجرای موسوم به خانه نشینی بیان می کند. متن این گفت و گو را در ادامه می خوانید:
راه مقابله با تجدد زدگی و روشن فکر مآبی چیست؟
اگر تفکر را در کشور نهادینه کنیم، نه تنها باب تحجر و خرافه بسته می شود، بلکه ریشه انفعال در برابر غرب و تقلید کورکورانه هم خشکیده خواهد شد. تقلید و انفعال همچنان که می تواند وصفی برای متحجران باشد، رویه سکولارها، تجدد زدگان، روشنفکرمابان و غرب زدگان هم هست. می دانیم که سکولارهای کشور ما بیش از آنکه متفکر باشند، مقلد و مترجم هستند. یعنی بیش از آنکه با اندیشه به سکولاریسم رسیده باشند بر اثر انفعال به سکولاریسم رسیده اند؛ انفعال در برابر جاذبه های زندگی مدرن در غرب و پیشرفت های تکنولوژیک. البته خیلی از موارد موجود در زندگی مدرن امر منفی نیست بلکه ممکن است بسیار مترقی هم باشد اما هیچ کدام از این ها نتیجه سکولاریسم نیست، عامل سکولاریسم هم نیست، به بیان کامل تر تلازمی بین آن ها با سکولاریسم وجود ندارد. تفکر، هم سد باب تحجر است و هم سد باب تقلید و انفعال. تفکر، انسان را به موجودی فعال و بالنده در مسیر کشف حقیقت تبدیل می کند. ما باید تفکر را در کشور نهادینه کنیم. رهبر معظم چند سال پیش بر این امر مهم تاکید کردند. باید توجه داشت که مطالب به صورت سلیقه ای و ذوقی به ذهن ایشان نمی رسد و از یک ساختار منقطی و معطوف به حقیقت نشات می گیرد. وقتی ایشان از نهادینه شدن تفکر در کشور سخن گفتند، شاید این موضوع آن طور که شایسته بود پیگیری نشد. من که می گویم این موضوع اصلا پیگیری نشد.
چرا؟
خب، نهادینه شدن تفکر به چیست؟ اگر جواب این سوال را بدهم آنوقت شما می توانید بگویید که آیا تلاشی در این جهت صورت گرفته است یا نه، بسیاری از تلاش ها در جهت مخالفت با این مهم به کار افتاده است. ببینید ماهیت تفکر عبارت است از حرکت از مبداءِ پرسش، به سمت معلومات، داشته ها و آگاهی ها برای رسیدن به پاسخ. پیشتر می گفتند حرکت از مراد به مبادی و از مبادی به مراد. مراد یعنی مطلوب و آنچه که می خواهی کشف کنی و در رابطه با آن سوال می پرسی. به این عملیات ذهنی می گویند تفکر. لذا به آسانی می توانیم پی ببریم که تفکر از پرسش آغاز می شود. اگر پرسشی در ذهن مردم بروز نکند، هیچ وقت فکر نمی کنند و نمی اندیشند. انسان وقتی می اندیشد که پرسشی برایش بوجود آید. از اینجا نتیجه می گیریم که برای نهادینه کردن تفکر در کشور، نه تنها باید جلوی پرسش گری گرفته نشود، بلکه باید پرسش گری ترویج شود.
تحجر مانعی در برابر پرسش گری است. تحجر ملازم با تحکم است، یعنی اجازه نمی دهد شما بپرسید. فورا شما را متهم به کفر یا کمتر از آن می کند. اگر بخواهید بپرسید فورا بر شما انگ می زند و مارک می چسباند. تحجر فضای باز ذهن را تنگ می کند و نمی گذارد ذهن ها بپرسد و مخاطبان را برحذر می دارد از پرسش. می ترساند از پرسیدن. چرا افراد از پرسیدن می ترسند؟ چون فرد پرسش گر احساس امنیت نمی کند. احساس می کند اگر بپرسد امنیتش به مخاطره می افتد. تحجر با سد کردن باب پرسش گری، باب تفکر را مسدود می کند.
حالا بعضی ها ممکن است احساس روشنفکری هم بکنند و بگویند جلوی پرسش پرسش گران را نگیرید اما اگر کسی چیزی نپرسد، ناراحت و نگران نمی شوند. اگر پرسشی به وجود آید پاسخ می دهند ولی میل به این دارند که پرسشی پیش نیاید. من می گویم بالاتر از این، باید بکوشیم اذهان را پرسشگر بار بیاوریم. یعنی اگر دیدیم جماعتی نمی پرسند، ناراحت و نگران شویم و با مکانیزم خاصی پرسش ایجاد کنیم.
پس جوانان شرایط سختی برای طرح سوالاتشان دارند. از یک سو روشنفکر مآبان با چماق املیسم و واپسگرایی فرصت هرگونه نقد و پرسشی در خصوص غرب را سلب می کنند و از سوی دیگر، متحجران به جای پاسخ به شبهات، مارک کفر و الحاد می چسبانند...
همین طور است. حالا از سکولارها و روشنفکر مآبانی که مقهور زرق و برق دنیای مدرن شده اند، چندان انتظاری نیست اما این وضعیت در محیط های مذهبی به هیچ وجه قابل قبول نیست. امروز وقتی می بینیم که جوانان جامعه در خصوص احکام شریعت سوال مطرح می کنند و شک و شبهه دارند، چه عکس العملی نشان می دهیم؟ واقعا چقدر ما به جوانان مجال می دهیم؟ این بدترین عکس العمل است که بخواهیم با ایجاد هراس از کفر، جلوی شبهه را بگیریم. باید اجازه داد جوانان حتی در خصوص بدیهی ترین مسائل دینی هم شبهات خود را مطرح کنند.
شما به همین مسئله حجاب توجه کنید. اینکه ما حجاب را صرفا با تحکم در جامعه مطرح می کنیم، چقدر با فرهنگ پرسش گری قابل جمع است؟ به راستی کسانی که حجاب را فقط می خواهند در جامعه "الزام" کنند، چقدر ظرفیت شنیدن شبهات و پرسش های پیرامون حجاب را از همان افرادی که قرار است ملزم شوند به رعایت حجاب، دارا هستند؟ به نظر من کسی که فقط می آید برای "الزام کردن" و "تحکم کردن" اساسا ظرفیتی برای شنیدن پرسش ندارد! اگر ظرفیت شنیدن پرسش برای او باقی مانده بود، پیش از الزام می کوشید عقل مخاطبش را اقناع کند. او وقتی به الزام و تحکم روی می آورد که دیگر مجالی برای استدلال ندارد. این وضعیت با نهادینه شدن تفکر در منافات است. ما باید مجال پرسش را وسعت ببخشیم.
برخی ها می گویند چون فلان عالم بزرگ سخنی گفته است، شایسته نیست کسی در این خصوص شبهه کند یا بپرسد...
ببینید نباید بگوییم چون فلان آیت الله سخنی گفته است و در باره او هم توصیفاتی وجود دارد، دیگر نمی شود از او سوالی پرسید یا در دیدگاه هایش شبهه کرد. من با همه احترامی که برای آیت الله مصباح قائلم، این تفکر برخی از مریدان ایشان – شاگردان ایشان اینطور نیستند – را که به محض اینکه کسی شروع می کند به نقد فرمایشات آیت الله مصباح، فورا می گویند رهبر انقلاب فرموده اند ایشان مطهری زمان است و از آن نتیجه می گیرند که آقای مصباح دیگر قابل نقد نیست، کاملا باطل می دانم. این حرف غلطی است و سد باب تفکر است. تعریف از یک نفر به معنای صحه گذاشتن بر همه اندیشه ها و باور های گذشته، حال و آینده او نیست؛ به معنای این نیست که نمی شود با او به بحث پرداخت و جایگاه او را جایگاهی دانست که نقدی بر او وارد نمی شود.
حتی حضرات معصومین علیهم السلام هم که جایگاه عصمت قرار دارند و هیچ خطا و لغزشی در اندیشه و عملشان راه ندارد، نه تنها مانع مانع از پرسش مردم نمی شدند، بلکه مردم را تحریک می کنند به پرسش گری. وقتی کسی عقلا به این باور رسیده باشد که معصوم (ع) پاکیزه از لغزش است، یعنی به این مسئله معتقد است که سخن معصوم (ع) قابل نقد نیست. اما با این وجود او می تواند از سخن، حکم و عمل معصوم سوال بپرسد. چرا؟ چون آگاهی اش بیشتر می شود. حضرات معصوم با روش خاص خود کوشیده اند پیروان شان را متفکر بار بیاورند. یکی از روش ها اهل بیت (س) این بود که در خیلی از موارد وقتی مطلبی را بیان می کردند، علت و دلیل آن را هم گفتند. حال آنکه می توانستند بگویند، چون باور دارید من معصوم هستم، از علت و دلیل نباید بپرسید. می توانستند از مردم صرفا پیروی و تعبد را بخواهند اما همواره کوشیدند تا عقل پیروان خود را پرورش بدهند. انسان می تواند متعبد به معصوم (ع) باشد اما در عین حال از علت فرمایش معصوم (ع) سوال کند تا بر میزان فهمش افزوده شود.
بر اساس سخن شما، نهادینه شدن تفکر در گرو نهادینه شدن پرسش گری در جامعه است. حالا پرسش گری را چطور می توان نهادینه کرد؟
پرسش گری با ایجاد امنیت نهادینه می شود. پرسشگر باید امنیت داشته باشد نه اینکه بترسد از پرسیدن. در غیر این جامعه صورت آرام آرام دیگر فکر نخواهد کرد چون قبلا آرام آرام روح پرسش گری در او مرده است و عادت کرده به نپرسیدن. امروز در برخی موارد انسان با واهمه حرف بزند. اما شما بینید جناب احمدی نژاد چقدر زیبا برای نهادینه شدن پرسش گری تلاش می کند. همین اخیرا مجددا گفتند که ما جوری رفتار کرده ایم که هرکسی بتواند بپرسد، بلکه بالاتر از پرسش، بتواند نقد کند، بلکه درشتی و اهانت کند. حتی خبرنگار ساده خبرگزاری فارس هم اجازه دارد بپرسد، بلکه مجادله و جسارت کند؛ آن هم در برابر میلیون ها بیننده داخلی و خارجی. جالب اینکه نه تنها حتی به این خبرنگار تذکر هم داده نمی شود بلکه رئیس جمهور بارها به او و حتی رئیسش ابراز محبت می کند. چرا جناب احمدی نژاد چنین کرد؟ رئیس جمهور برای این خبرنگار امنیت بوجود آورد تا بار دیگر هم بتواند از رئیس جمهور جسورانه بپرسد. این فرهنگ را باید ایجاد کرد. اما به قول جناب احمدی نژاد، آیا همه اینجوری هستند؟ آیا اصلا می توان از دیگران پرسید، چه رسد به اینکه درشتی کرد؟ جرئتش را دارید؟
کدام یک از این دو رویه در آینده موفق خواهند بود؟
قطعا انسان به خاطر فطرت الهی خود، گرایش به حریت دارد و به سوی آزادیخواهان حقیقی خواهد آمد.
ولو این که جریان احرار تحت سنگین ترین فشار احزاب سیاسی باشند، رسانه و سازماندهی نداشته باشند و ...؟
مردم می فهمند. فطرت مردم ربطی به رسانه ها ندارد. ایجاد هراس از پرسش رفتاری متحجرانه و عین دیکتاتوری است. مستبد چون فقط فکر و عمل خود را صحیح می داند، اجازه بروز اندیشه و عملی متفاوت را نمی دهد. لذا تحجر با استبداد ملازم و همراه است. مردم این ها را خوب می فهمند.
اصلاح طلبان و روشن فکر مآبان علی رغم ادعای آزادی خواهی، امروز در کنار اقتدارگرایان به مواضع رئیس جمهور در خصوص حجاب، تعامل با جوانان، بازدید از زندان اوین و ... حمله می کنند. وقتی می گوییم شما با ادعای آزادی خواهی چرا در کنار اقتدارگرایان قرار دارید، می گویند از کجا معلوم احمدی نژاد در دفاع از آزادی صداقت داشته باشد؟ مثلا آقای زیبا کلام گفت که احمدی نژاد بعد از 7 سال اقتدارگرایی این سال آخری یادش افتاده از آزادی دفاع کند و من به نیت او شک دارم اما واقعا نمی دانم تا کجا می توانم از احمدی نژاد دفاع نکنم؟
آقای زیبا کلام چندی پیش اعتراف جالبی داشت. ایشان اخیرا گفته بود من با آنکه حامی مشایی نیستم اما این مرد را اینگونه شناختم که هر اندازه به او اهانت کردند، او به اهانت کشیده نشد و جواب اهانت را با اهانت نداد. من از همین گفته جناب زیبا کلام می خواهم یک خطی را تصویر کنم در خصوص آزاد اندیشی آقای احمدی نژاد. آن کسی که رعب از پرسش را در دل مردم ایجاد کند، آزاد اندیش نیست و قطعا به تحجر یا سکولاریسم دچار شده است. سوال این است که جناب احمدی نژاد در 7 سال گذشته چه زمانی مانع از پیدایش پرسش در ذهن اصحاب رسانه شده است؟ آقای احمدی نژاد چه وقت امنیت اصحاب رسانه را مختل کرده با وجود اینکه بدترین اهانت ها به ایشان روا شده است؟ اگر آقای زیبا کلام نتواند مصداقی بیاورد که آقای احمدی نژاد پرسش گری را در بین اصحاب رسانه مختل ساخته باشد، باید این حرفش را پس بگیرد. بنده می گویم نهادینه کردن تفکر با نهادینه کردن پرسش گری ممکن است.
رسانه ها بلند گو های افکار در جامعه هستند. واژه بلند گو معنا دارد، یعنی پرسش با صدای بلند باید مطرح شود نه با صوت لرزان. من به آقای زیبا کلام می گویم، اگر رسانه ها از پرسیدن با صدای بلند نترسیده باشند، چطور می توان گفت که احمدی نژاد بزرگترین کار را برای نهادینه شدن تفکر و آزاد اندیشی انجام نداده است؟ همین بلندگو ها پرسش از برخی مسئولان را نه با صدای بلند که در صفحه آخر آن هم با تیتر کوچک هم جرئت ندارند مطرح کنند. اما آقای احمدی نژاد و جناب مشایی نه تنها باب پرسش که باب جسارت و درشتی را هم باز گذاشته است. البته رئیس جمهور یک تقاضای اخلاقی از رسانه ها داشته که تهمت نزنند اما هرگز نگفته است که نپرسند. همین خبرنگار جزیی فارس با چه لحن زننده ای شروع کرد به بحث با رئیس جمهور آن هم در برابر چشم همه خبرنگاران خارجی اما رئیس جمهور دل او را بهم دست آورد. به او امنیت خاطر داد. جناب زیبا کلام! این مال امروز و سال آخر دولت نیست، 7 سال است که مشی احمدی نژاد چنین است. شما نخواهید توانست حتی یک مورد اقتدارگرایی از احمدی نژاد در 7 سال گذشته را مثال بزنید. شما که آزاد اندیش هستید، چرا؟ دیگران باب پرسش از خودشان رابسته اند اما احمدی نژاد باز کرده است. من باز هم در برابر آقای زیبا کلام استناد می کنم به حرف دکتر احمدی نژاد. آقای زیباکلام جرئت می کنید همین سخن را در باره دیگران هم بگویید؟ می توانید بگویید فلان مسئول کشور نه 7 سال که یک روز اقتدارگرایی کرده است؟ من تعجب خودم را از فرمایش دکتر زیبا کلام ابراز می کنم و می گویم مراقب باشید از خطر آزاد اندیشی خارج نشوید.
از نظر شما آزادیخواهان و اصلاح طلبان واقعی باید به احمدی نژاد بپیوندند؟
هر کسی که مدعی تفکر است باید به خط تفکر بپیوندند، خط تفکر و آزاد اندیشی خط احمدی نژاد و مشایی است. مشاور صدیق رئیس جمهور باب فکر را آنقدر باز می کند که می گوید حتی با پرچم جلو نروید که عده ای جرئت نکنند پرسش خود را مطرح کنند. پرچم ها را بخوابانید و آرمان ها را بلند کنید.
این رویکرد احمدی نژاد و مشایی چقدر در جامعه جا باز کرده است؟
خیلی جا افتاده است. مردم می بینند که سخنان چه کسی با فطرتشان سازگار است. من همیشه گفته ام نیازی نیست گروهی را بفرستیم داخل جامعه برای انجام نظرسنجی. من آمار ها و رفتار مخالفان این جریان را روی چشم می گذارم. من آمار خودم را از آن روزنامه اصولگرا می گیرم که مقاله می نویسد و دست به دامان شورای نگهبان می شود که مبادا اجازه دهید یک نفر از این جریان بیاید در عرصه انتخابات مجلس. این دست به دامان شدن معنایش چیست؟ اگر فلان کس جایگاهی ندارد، لازم نیست دنبال حذف او باشید، خب بگذارید بیاید و رای نیاورد و مفتضح شود. خطاب به شورای نگهبان می گویند: ای شورای نگهبان! تویی سرنوشت این انقلاب! اگر بگذاری فلان کس وارد انتخابات شود دیگر خودت می دانی و خدا! من آمار خود را از زبان آن نایب رئیس مجلس می گیرم که گفت انتخابات ریاست جمهوری به دور دوم می رسد و در دور دوم این جناب است و اصلاح طلبان.
شما به عنوان تئوریسین دولت شناخته می شوید. چرا گفتمان احمدی نژاد مدون نیست؟
آراممان نمی گذارند. (خنده)
یک جوان حزب اللهی به شما می رسد و می گوید من کاری به این حرف ها ندارم. احمدی نژاد 11 روز رفته در خانه نشسته و در برابر حکم رهبری ایستاده است. شما به او چه می گویید؟
ماجرای موسوم به خانه نشینی شبیه ماجرای اصحاب کهف شده است، من اعداد مختلفی شنیده ام: 7 روز، 6 روز و ...
حالا هر عددی که صحیح باشد، اصل واقعه برای ما مهم است. در این خصوص ناگفته هایی وجود دارد که مصالح کشور تاکنون اجازه انتشار آن را نداده است، اما بر اساس همان مطالبی که در روزنامه ها و رسانه ها منتشر شده و قابل انتشار بوده است، این آقای حزب اللهی اصلا نمی تواند چنین داوری بکند و به رئیس جمهور نسبت زشت ایستادگی در برابر فرمان ولایت را بدهد. یکی از مطالبی که توسط مخالفان رئیس جمهور بیان و در رسانه های مخالف منتشر شده این است که آقای احمدی نژاد مخالف ادامه وزارت آقای مصلحی بوده و آقا هم فرمودند اگر نفری دیگری سراغ دارید معرفی کنید، آقای احمدی نژاد هم فردی را معرفی می کنند اما آقا موافقت نمی کنند و می فرمایند همین آقای مصلحی فعلا بماند. آقای احمدی نژاد می گوید اجازه می دهید من فکر کنم ببینم می توانم همکاری کنم یا نه که آقا هم می فرمایند شما بروید فکر کنید، چند روز از کار دست بکشید و در منزل فکر کنید، هم استراحتی است برای شما و هم یک مرخصی. می دانید که رئیس جمهور در آن زمان کسالت هم داشت. این یکی از روایت هایی است است که نقل شده و زیاد هم منتشر شده است ...
این روایت را از احمدی نژاد یا مشایی هم شنیده اید؟
خیر. من اصلا در این خصوص چیزی نپرسیده ام و چیزی بیشتری هم نمی دانم، صرفا در روزنامه ها خواندم. خب اگر ماجرا همین باشد که خود رسانه ها نقل کرده اند، این آقای حزب اللهی اصلا نمی تواند چنین حرفی را بزند. هیچ حزب اللهی دیگری هم نمی تواند بگوید که ایشان اقدامی بر خلاف ولایت فقیه انجام است چون آقای احمدی نژاد از رهبر عزیز انقلاب اذن گرفت و فرصتی طلب کرد برای فکر کردن و آقا هم این اذن را دادند.
این عده وقتی همین سخن را می شنوند، می گویند خب این کار رئیس جمهور ایستادن در برابر ولایت نیست اما دیگر به ولایت مداری احمدی نژاد نمی توان نمره 100 داد...
ببینید، اگر رهبر معظم انقلاب به آقای احمدی نژاد فرمان می دادند که شما حتما باید با آقای مصلحی کار کنید و در مقابل، آقای احمدی نژاد فرصت می خواست، برای اینکه ببیند می تواند با وزیر اطلاعات کار کند یا خیر و سپس آقا به رئیس جمهور اذن چند روزه برای فکر کردن می دادند، آن موقع دیگر نمره احمدی نژاد در ولایت مداری 100 نبود. حتی اگر آقای احمدی نژاد بعد از فکر کردن، همکاری با آقای مصلحی را قبول می کرد، باز هم نمره او در تعبد 100 نبود. ولی آقا چنین فرمانی ندادند. آقا فرمودند فردی که شما معرفی می کنید مناسب نیست. حتی باب معرفی مجدد را هم نبستند. گفته این فرد الان هست و اگر فرد دیگری را سراغ دارید، بگویید. آقای احمدی نژاد از رهبری خواستند که فرصتی برای تامل به ایشان داده شود. آقا هم فرمودند بفرمایید فکر کنید. رهبری امری نکردند، فرمانی صادر نکردند، اصلا سفارشی صورت نگرفته است.
بالاتر از همه اینکه اصلا بر اساس این واقعه نمی شود به احمدی نژاد نمره داد. چرا؟ چون این واقعه، واقعه ای نیست که محل آزمون ولایتمداری باشد. در حالی که دقیقا عکس این منطق اشاعه شد و این ماجرا به عنوان آزمون ولایتمداری معرفی گردید. این یک دروغ بزرگ و کلاه برداری خطرناک بود. ماجرای وزارت اطلاعات اصلا آزمون ولایتمداری نبود. جناب حزب اللهی اشتباه می اندیشند! آزمون ولایتمداری یعنی اینکه وقتی دستور و سفارشی از جانب امام صادر می شود، رفتار توصیه شونده را بسنجیم تا معلوم شود و چقدر تعبد دارد. چند روز طول می کشد تا چشم بگوید یا نه بدون فوت وقت می پذیرد. ولی اصلا آقایان خطا رفته اند! برای اینکه این معرکه اساسا آزمون ولایتمداری نیست، چون توصیه و دستوری در میان نیست. یک در خواست فکر کردن از جانب آقای احمدی نژاد بوده که از طرف مقام ولایت، اذن آن صادر شده است.
بگذارید من خانه آخر را برایتان بگویم. اگر آقای احمدی نژاد بعد از این 5 روز، 6 روز، 11 روز اصلا 30 روز، به این نتیجه می رسید که نمی تواند همکاری کند باز هم مخالفتی با ولایت نبود. چون ولایت این اذن را داده بود که فکر کن و ببین می توانی کار کنی یا خیر. فوقش آقای احمدی نژاد به این نتیجه می رسید که نمی تواند و حضورش به انقلاب ضربه می زند و نهایتا استعفا می داد.
من می پرسم این چه آزمون ولایتمداری است که آقایان مطرح کرده اند؟ یک عده ای در تشخیص ماهیت موضوع به خطا رفته اند بعد می گویند ما نمی توانیم آن 11 روز را در قلب خودمان حل کنیم! جنجال کردند و سراب به جناب حزب اللهی نشان دادند! البته امثال آن کسی که یک مجله را محاربه با امام زمان می داند، طبیعی است که این مسئله را نتوانند تشخیص دهند.
حالا این مطالبی است که قابل انتشار بوده است. بنا به مصالح انقلاب نا گفته ها و حقایق غیر قابل خدشه ای وجود دارد که تا کنون به اطلاع مردم نرسیده است اما همیشه این وضعیت ادامه پیدا نخواهد کرد.
برخی ها می گویند مصاحبه شما با روزنامه شرق بازی در زمین اصلاح طلبان بود. چرا با شرق مصاحبه کردید؟ اگر این مصاحبه در جهت منافع روزنامه شرق نبود، چرا آن را منتشر کردند؟
فکر می کنم که اگر علت مصاحبه با روزنامه شرق را بگویم، پاسختان را پیدا می کنید. اولا شرق نمی توانست این مصاحبه را منتشر نکند چرا که قبل از انجام این مصاحبه، از روزنامه شرق برای چاپش تضمین گرفته شده بود. نکته دیگر اینکه روزنامه شرق با کنایه ای از جانب ما برای مصاحبه آمد. آن کنایه چه بود؟ روزنامه شرق در اسفند ماه سال 90 یک ویژه نامه با این عنوان چاپ کرد: «آن هایی که منحرف شان می خوانند». حالا شرق به ما نگفته بود جریان انحرافی. یکی از دوستان این ویژه نامه را به من داد و گفت: «ببین شرق ویژه نامه چاپ کرده درباره جریان شما و می گوید اندیشه جریان موسوم به انحرافی در این ویژه نامه شرح داده شده است.» من نگاه کردم دیدم مطالب بسیار ضعیفی را ارائه کرده است. چند مقاله خیلی ضعیف از کسانی که مخالف این جریان هستند را جمع کرده بودند که اصلا فکر احمدی نژاد و مشایی را نتوانسته بود شرح دهد. با این وجود، این مطالب ضعیف را به نام اندیشه های احمدی نژاد و مشایی منتشر کرده بودند. من پیغام دادم که ما یک سال است داریم مقاله می نویسیم، شما اگر می خواهید یک جریانی را باز کنید ، خب بیاید سراغ نسخه اصلی. حق ندارید یک جریان را اینطوری معرفی کنید.
شما تماس گرفتید؟
یکی از دوستان این پیغام را رساند. ما کنایه زدیم که اگر آزاد اندیش هستید، بیایید. خب این دوستان داعیه دار آزاد اندیشی بودند و من هم نمی گویم داعیه شان توخالی است، داوری نمی کنم. در هر صورت تحت تاثیر این کنایه قرار گرفتند. خب آنها نیامدند برای اینکه به یک معنا شکست بخوردند، برای غلبه آمده بودند اما نتیجه هر چه بود، نمی توانستند منتشر نکنند.
صحبت هایتان سانسور هم شد؟
مباحث 3 برابر آن چیزی بود که چاپ شد، منتها از ابتدا برای این مصاحبه 2 صفحه در نظر گرفته شده بود. ناچارا مباحث باید خلاصه می شد. حالا من قضاوتی در باره نیتی فردی که این مطالب را خلاصه کرده است، ندارم ولی به طور طبیعی، خلاصه کردن موجب بوجود آمدن ابهام می شود. چنین چیزی رخ داد و قسمتی از مباحث من گنگ و مبهم ارائه شد. البته لب مطالب گفته شده است.
بزرگترین انتقادتان به مشایی چیست؟ چه نقطه ضعف در مشایی دیدید؟
این ها را دیگر می خواهید چه کار؟ (خنده)
انتقادی ندارم ولی به جز معصوم، همه انسان ها ضعف دارند.
لطفا کل گویی نکنید!
دلیلی برای بیان ضعف افراد وجود ندارد. اصلا بیان برخی از ضعف ها غیبت است. مثلا ممکن است من در فلان کس ضعفی دیده باشم، خب چه مجوزی برای بیانش وجود دارد؟
حالا یک چیزی بگویید که به درد ما بخورد!
این چیزی که می گویم از باب ضعف آقای مشایی نیست اما نکته خوبی است. آقای مشایی همانطور که عرض کردم دارای افق بلندی است و قدرت ابداع و نوآوری اش فوق العاده است. حرفهای جدید باید با یک تبیین کامل و دقیق عرضه شود. حرف های نو تازه اگر با یک تبیین دقیق هم عرضه شود، بازهم جای اتهام و حرف و حدیث باقی می گذارد. من حق می دهم به کسانی که با شنیدن سخنان نو دچار شبهه می شوند و سوال برایشان پدید می آید، اما نباید فورا متهم کنند. خب بیایید بپرسید. حرف جدید را باید پرسید تا ضعف و قوت و صحت و سقمش روشن شود. این ضعفی که مطرح کردم متوجه امثال بنده است که نمی توانیم حرف های نو را به خوبی تبیین کنیم.
مثلا بحث پایان اسلام گرایی فکر می کنم یکی از همین موارد است ...
بله. من از شما سوال می پرسم: اسلام گرایی در ادبیات سیاسی بین الملل برای توصیف چه جریانی به کار می رود و کد اختصاصی چه کسانی است؟
طالبان و القاعده ...
بله. تداعی کننده طالبانیسم است. منظور از اسلام گرایی در فضای جهانی عرضه اسلام به مردم جهان به صورت تحکم آمیز و تروریستی است. معنایی که از این واژه در ذهن جهانیان به غلط جا افتاده است، عبارت است از گسترش اسلام از طریق توسعه طلبی. خب اگر معنی این واژه این است که گفتیم، ما اسلام گرا هستیم؟ انقلاب اسلامی می خواهد اسلام را درعقول و قلوب جا بیاندازد یا به دنبال تسلط بر جهان از طریق تروریسم است؟ ما تروریست هستیم؟ اگر کسی این طور فکر می کند من به او می گویم لکم دینکم ولی الدین. ما فرق داریم با طالبان. وقتی معنای جهانی این واژه همین است که گفتیم، چه اصراری داریم که روی این لفظ تسلط پیدا کنیم و ذهن همه مردم جهان را عوض کنیم! و بگوییم ما به دنبال اسلام گرایی با قرائت خودمان هستیم؟ تصلب بر این واژه هیچ لزومی ندارد. ما هر چه بگوییم، دشمن از این واژه معنای مورد نظر خودش را به اذهان جهانی منتقل می کند و هرچه بگوییم معنای دیگری مد نظرمان است او کار خودش را می کند. رسانه در اختیار چه کسی است؟
ضمن اینکه خیلی ها توجه نکردند موضوع آن سخنرانی آقای مشایی، امام عصر (عج) بود. اما لب کلام مهندس مشایی چه بود؟ برخی ها در داخل کشور فکر می کنند لازمه اینکه مردم جهان بفهمند، سلطه آمریکا و صهیونیسم بد است و حقیقت نزد انقلاب اسلامی است، باید ابتدا همه آن ها را مسلمان کنیم! یعنی تا مسلمان نشوند، نمی فهمند نظم جهانی کنونی باید تغییر کند و حاضر به قیام نیستند. حرف آقای مشایی این بود که خیر! راه را اینقدر دور نکنید. بشریت به قدری رشد کرده که با هر دین و آیینی می تواند حقانیت آرمان های انقلاب اسلامی را در یابد. امروز غیر از این است؟ الان که مردم جهان از نظام سرمایه داری بریده اند و امیدشان به صدایی است که از ایران بلند است، مسلمان شده اند و به این نتیجه رسیده اند؟
این محتوا بسیار متعالی است اما آیا لفظی به جز پایان اسلام گرایی نمی شد برایش پیدا کرد؟
شاید بشود واژه بهتری پیدا کرد. اما باید توجه داشت که یک سری واژگان معنای تثبیت شده ای در ذهن مردم جهان دارد. مثل بنیاد گرایی. ما نباید از واژگان سیاسی جهان تخطی کنیم و برای خودمان یک کتابچه اصطلاحات دیگر بسازیم. خب چه نیازی هست؟ حالا اگر او تعریفش از بنیاد گرایی و اسلام گرایی تعریف تحکم و خشونت است، چه اصراری داریم همین واژه را به کار ببریم اما بگوییم منظورمان این نیست. اصطلاح که دعوا ندارد. او از بنیاد گرایی خشونت و تحکم در عرضه دین را برداشت می کند. حالا بیاییم بگوییم ما اسلام گرا به یک معنای دیگری هستیم. این می شود مشترک لفظی. گفت: «اشتراک لفظ دائم رهزن است.» دشمن واژه اسلام گرایی ما را می گیرد ولی در رسانه های جهان، به همان معنای مورد نظر خودش منعکس می کند. حالا شما هی داد بزن بابا اسلام گرایی من به معنای طالبانیسم نیست! ما دین را می خواهیم گسترش دهیم اما نه با تحکم و ترور. آیا داد شما را منتشر می کند؟ نمی گذارد صدای شما بگوش کسی برسد. واژه را از شما می گیرد اما فریادت را منتشر نمی کند.
مشایی 18 ماه است که در سکوت به سر می برد. این سکوت به معنی عقب نشینی است؟
هرگز. این سکوت در چه مقامی است؟ آقای مشایی در مقام دفاع از خود سکوت کرده است نه در مقام ادامه گفتمان. مهندس مشایی ساکت نیست به این معنی که گفتمان آقای احمدی نژاد را گسترش ندهد. اما ایشان از خود دفاع نمی کند و به حملات پاسخ نمی دهد.
چرا کسی با شما مناظره نمی کند؟
باید از خودشان بپرسید. فکر نمی کنم در مناظره خطرناک باشم. (خنده)
آقایان مطهری، رسایی و نبویان تاکنون حاضر نشده اند با شما مناظره کنند. آقای روانبخش هم گفته است چرا دو طلبه سر یک کت و شلواری دعوا کنند؟
چه بگویم. (خنده)
از یک طرف می گویند جریان انحرافی بزرگترین خطر تاریخ اسلام است و ابلیس با تجربه چند هزار ساله به یاری این جریان آمده است. از سوی دیگر می گویند نباید با این ها نباید مناظره کرد چون بزرگ می شوند!
من به آقای روانبخش می گویم چطور ایشان چند ساعت وقت می گذارد و با دیگران درباره آقای مشایی بحث می کند اما وقتی به او می گویند بیا با فلانی بحث کن، می گوید حیف است به خاطر یک مهندس کت و شلواری دو روحانی با یکدیگر شوند، اصلا ارزش بحث ندارد! جناب روانبخش این سخن شما سخیف و مصداق مغالطه است! شما چرا شما وقتت را هدر می دهی و با دیگران بحث می کنی اما نوبت به بحث با من که می رسد مسئله انحراف بی ارزش می شود؟ همین طور آقای نبویان و رسایی و مطهری. همه این دوستان درباره آقای مشایی هم صحبت کرده اند و هم راجع به ایشان نوشته اند. اگر ارزش دارد که بنویسید و کشف انحراف کنید، پس دلیلی برای فرار از مناظره وجود ندارد. لااقل بیاید مناظره کتبی داشته باشیم و ما را از انحراف و خطا خارج کنید.
بالاخره توان این آقایان در بحث چقدر است؟ یک بار بیایند ببینیم چقدر توان دارند. آیا واقعا توانایی مناظره در یک فضای روشن، شفاف و منطقی را دارند یا خیر. ما که منطقمان را نوشتیم. چرا به منطق ما ایراد نگرفتند؟ نکند واهمه دارند شخصیت علمی شان زیر سوال برود؟ نکند آن آقایی که مضحک ترین ایراد را بر یک مجله گرفت، فکر می کند اگر مناظره کند، دیگر نزد طلبه ها قدر و قیمتی نخواهد داشت؟
با توجه به سکوت مهندس مشایی، به شما وظیفه ای برای تبیین سخنان وی داده شده است؟
خیر. هیچ مسئولیتی به دوش من گذاشته نشده است. من هرموقع که لازم بدانم از فرد یا اندیشه ای دفاع می کنم. به نظرم رسید حیف است حالا که این تفکر زیبا فرصت عرضه پیدا کرده است، از آن دفاع نکنم.
ماجرای ویژه نامه توقیف شده فکرت چه بود؟
سال گذشته گفتند می خواهیم از رئیس جمهور در مجلس سوال کنیم. 5 پرسش از 10 پرسشی که جناب مطهری طراحی کرده بود جنبه فکری و فرهنگی داشت و همان هایی بود که ما درباره اش حرف زده و نوشته بودیم. گفتیم ما خودمان به این 5 پرسش جواب می دهیم، آقای رئیس جمهور هم کار خودش را در مجلس می کند. ما گفتیم آقای مطهری اگر جواب این سوالات را نمی دانید، جواب شما این است و اگر می دانید هم که خدا به شما رحم کند. کسی که بداند و بپرسد باید دید غرضش از پرسیدن چیست. جواب ها را در چند مقاله تهیه کردیم و تحت عنوان نشریه فکرت چاپ شد. متاسفانه شبانه بدون داشتن حکم قضایی ریختند در چاپخانه و تازه فردا ظهر حکم قضایی تهیه شد! چطور مجله ای را شب توقیف می کنند اما فردا ظهر حکم قضایی برایش تهیه می شود؟ آیا نیروی انتظامی مجاز است بدون حکم وارد چاپخانه بشود و چیزی را توقیف کند؟ من اطلاع دقیق ندارم، شاید قانون اجازه می دهد به صورت تلفنی این کار را انجام داد.
دلیل شان چه بود؟
گفتند شما می خواهید تشنج درست کنید! ما گفتیم آقاجان تشنج چیست؟ ما به این 5 سوال قبلا در مقالات مان پاسخ داده بودیم و حالا در یک ویؤه نامه جمع شان کرده ایم. ما برای مکتب ایرانی جواب داریم، در مورد گشت ارشاد حرف داریم.
البته ظاهرا یک چیز دیگر هم آقایان را ناراحت کرده بود و آن اینکه گفته بودیم در ازای 10 پرسشی که شما از رئیس جمهور دارید، ما هم 10 پرسش از مجلس مطرح می کنیم. مثلا گفتیم شما بحث 11 روز را که اصلا آزمون ولایتمداری نبود، آزمون ولایتمداری جا زده اید. اشکال ندارد، حالا 11 روز در برابر 400 روز تاخیر مجلس در اجرای طرح نظارت بر نمایندگان مجلس که فرمان صریح آقا بود، اصلا به حساب نمی آید.
معمولا به جوانان عدالتخواه که پیش شما می آیند، چه می گویید؟
همواره به دوستان عدالتخواه توصیه می کنم که زیاد فکر کنند و کسی را تکفیر نکنند، آینده پژوه باشند و تصویری از آینده بسازند.
جریان عدالتخواه می تواند در انتخابات آینده کاندیدا نداشته باشد؟
باید داشته باشد. توقع عمومی است، مخالفین که این طور می گویند.
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 22,نوامبر,2024